مدار اندیشه

مدار اندیشه
نویسنده:احمد ابراهیمی نژاد
دانش آموخته علوم دینی
اخطار:
مطالب و نوشتارهای این سایت ،کاملا شخصی و بدون هرگونه برداشت ازکتاب ،سایت و منبع دیگر بوده و تمامی حقوق آن متعلق به نویسنده است. هر نوع کپی برداری و برداشت از نوشتارهای این محموعه اکیدا ممنوع می باشد.


آخرین نظرات
 
حقیقت شادی:
شادی عبارت است از حس وسعت ،آرامش و امنیت درونی . شادی زمانی به دست می آید که همه چیز در جای مطلوب و دلخواه انسان باشد . میزان شادی هر انسان بستگی به این دارد که نوع و میزان خواسته ها و آرمانهای او چیست و اینکه او تا چه حد به خواسته ها و اهداف مورد نظر در زمان مورد نظر خود رسیده است.
شادی حقیقتی اصالی است و غم حقیقتی اعتباری و عارضی.شادی واقعی آن است که از درون بجوشد ،اما اهمیت شادی تا آنجاست که اگر عارضی و کاذب هم باشد ارزش وجود آن بسیار بیش از نبود آن است،آنچنان که داشتن تکیه گاههای کاذب در زندگی بهتر از نداشتن هیچ گونه تکیه گاهی است.
خوشبختی وابسته به شادی است اما شادی وابسته و محدود به یک راه و مسیر تعریف شده نیست. هر نوع زندگی و راه و مسیری می تواند کانونی جداگانه برای شادی باشد. راههای شاد بودن به عدد همه انسانها  و مسیر زندگی آنهاست.
شادی،برترین هدف و  آرمان:
هر انسانی اساس زندگی و حرکت خود را در رسیدن به آرزوها و آرمانهایی خاص قرار داده است،آرزوهایی همچون مال و دارایی و فرزند یا  مدرک عالی یا پیوند با معشوق یا رسیدن به پست و مقام یا محبوبیت و شهرت یا داشتن عمر دراز و یا تقوی و قرب و غیره.اما در خود این اهداف (گذشته از درست یا نادرست بودن آنها) یک هدف مشترک و اصلی تری وجود دارد و آن رسیدن به شادی ،رضایت و آرامش است. در واقع هر انسان شادی و آرامش را در رسیدن به آرزو یا آرزوهای خاص خود می بیند.پس این شادی است که نهایی ترین آرمان و مقصد انسان است . بهشت نیز از آن جهت برترین جایگاه و هدف تعریف می شود که انسان در آن بالاترین حد سرور یعنی آرامش و وسعت و امنیت درونی را تجربه می کند وگرنه بدون این حس،بهشت نیز با همه رفاه و امکانات و لذائذ مادی خود مزه گیرا و نرخ درخوری نخواهد داشت .بنابراین این شادی است که به همه داشته ها و داراییهای دیگرمفهوم و لذت می بخشد نه بر عکس.
شادی می تواند جای هر چیز از دست رفته را پر کند ولی هیچ چیز نمی تواند جای شادی از دست رفته را بگیرد.انسانهای دانا  همه چیز دنیا را فدای شادی می کنند ولی هرگز حاضر نیستند که شادی را فدای هیچ دارایی دیگری نمایند،زیرا بدون شادی همه داشته ها و دارایی ها ناقص است و با وجود شادی، دیگر نیاز به هیچ داشته و درخواست  دیگری نیست .
ای دل آندم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی 

خوشبختی و بدبختی:

 

 

 

ملاک خوشبختی یا بدبختی انسانها دنیای درون آنهاست و نه جلوه های ظاهری و دنیای بیرون ایشان.
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست  نهانی  درون  پیرهنم
بنابراین خوشبختی یا بدبختی نه بر اساس قضاوت دیگران بلکه بر اساس حس و داوری خود انسان درباره خویش شکل می گیرد.
ملاک خوشبختی،شادی است:
عمر بیست ساله آکنده از شادی بهتر از عمر هشتاد ساله تهی از شادی است و فقیر شاد،خوشبخت تر از ثروتمند غمگین است .بدبخت ترین انسانها افراد محروم از سلامتی و پول و سواد نیستند بلکه انسانهای محروم از شادی اند .بنابراین ملاک در نمره خوشبختی ،شهرت و دارایی و مدرک و پست و مقام و رکورد دار بودن کمیتها نیست بلکه فقط درصد شادی انسان است.پس آنکه شاد است شاه است.
گدای میکده ام لیک وقت مستی بین         
که ناز برفلک و حکم بر ستاره کنم
همه چیز داشتن و شادی نداشتن یعنی همه چیز داشتن و هیچ نداشتن. چه بسا انسانهای کم سواد ،معلول  یا  تهی دست که شادتر از انسان تحصیل کرده ،سالم یا پولدارند و چه بسا زندانی که درونی  شادتر از انسان آزاد دارد  وچه بسا گدایی که دلش شادان تر از انسان سر نهاده بر بالش ابریشم است و چه بسا کارگر پینه بر دست بسته ای که دلی سرزنده تر و  شادابتر از فرد درسایه نشسته دارد ، پس اوست که نمره خوشبختی بالاتری را داراست .بنابراین رنج  بیرونی و آسایش درونی هزار برابر به عکس آن می ارزد. ملاک واقعی پیری و جوانی انسان نیز نه بر اساس سن و سال بلکه بر اساس شادی و نشاط عمر بوده و در دنیای امید و شادی حسی به نام پیری وجود ندارد.
قدح پر کن که من در دولت عشق          
جوانبخت  جهانم   گر  چه   پیرم
ملاک عمر مفید نیز شادی است.عمر مفید هر انسان مجموع همان ساعات و روزهایی است که از دنیا شادی گرفته و به دیگران شادی و لذت رسانده.
آثار شادی:
روانشناسان معتقدند که "حتی  تظاهر به شادی نیز تاثیر مثبت در روح وروان بر جا می گذارد" .گاهی لبخندها و خنده های ساختگی نیز می تواند کم کم تبدیل به لبخندها و خنده های واقعی شوند ،پس هر تزی  به آزمایش آن می ارزد .
انسانهای شاد هم خوب کار می کنند و هم خوب تفریح،ولی انسانهای ناشاد نه کارشان کار است و نه تفریحشان تفریح.سخت یا آسان گذشتن زندگی نیز بستگی به درصد شادی انسان دارد.انسانی که از درون وسیع و شاد باشد سختی بیرون را نیز چندان احساس نمی کند. عدم حس سختی، یا در گرو شاد بودن است یا عاشق زندگی بودن. کند یا تند گذشتن زمان نیز وابسته به درصد شادی و لذت است.
آن دم  که با تو  باشم یک سال هست روزی
وآندم که بی تو باشم  یک لحظه هست سالی
 انسانهای شاد همیشه تصمیمات متعادل تر و عاقلانه تری در زندگی می گیرند تا انسانها ناشاد و افسرده ؛آنچنانکه جامعه شادان و شاداب از راندمان و بازدهی کاری بس بالاتری برخوردار است تا جامعه ناراضی و غمگین.
ثمره دیگر شادی،شادی رساندن است .انسانها تا خود شاد نباشند نمی توانند به دیگران شادی و محبت و یاری رسانند.
 پیامدهای جسمی و روانی غم و استرس:
شادی هم بزرگ ترین راز سالم زیستن و هم بزرگترین راز طول عمر و پیری دیررس(در کنار تغذیه درست و تحرک و ورزش کافی)است.اندوه ،خشم ، استرس و نگرانی سه عنوان متضاد با شادی اند و نبود شادی مساوی با عمر کم ، پیری زودرس و بیماریهای فراوان روانی و جسمی(همچون ضعف حافظه ،دیابت،مشکلات گوارشی،قلبی ، نارساییهای جنسی و...)است.کسانی که شادی و کامیابی دلخواه را در کودکی و نوجوانی زندگی تجربه نکرده اند از نظر روانی در بزرگسالی انسانهای غیر متعادلی به شمار خواهند آمد.
جسم و روح دو یار و همراهند که در سلامت و بیماری شریک هم بوده و از یکدیگر تاثیر می پذیرند؛ پس غم و شادی با یک تیر دو نشان زده و تنها یک خانه را خراب یا آباد نمی کنند. غصه و اندوه ،بسان خوردن سمی است که هر چه در روح و جسم ماندگارتر شود تباهی بیشتر به بار می آورد. پس گریه و فریاد و تخلیه ،بهتر از در درون ریختن ، و خوردن شراب کم ضررتر از خوردن غم است.
من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس
بشنو از من که  نگوید  دگری  بهتر  از این
رابطه شادی و اخلاق:
اخلاق زاده دو چیز است: 1-عقلانیت 2- شادی و رضایت .
ترکیب عقلانیت و شادی ،نظام اخلاق را شکل می دهد و نظام اخلاق نیز زاینده امنیت است ؛پس خردمندترین و شادترین جامعه از بالاترین امنیت اخلاقی نیز برخوردار است. بدون رضایت و شادی، انگیزه انسان برای عمل به وظایف اخلاقی تقریبا ناچیز خواهد بود. نیچه می گوید:«هر چه بیشتر خود را شاد کنیم، اندیشه آزردن دیگران  را بیشتر از یاد می بریم».
زندگی موفق آن است که علاوه بر شادی، آکنده از عقلانیت و اخلاق نیز باشد .نه شادی جاهلانه منهای عقلانیت و اخلاق ،و نه عقلانیت بدون شادی ،هیچ یک سزاوار ستایش نیستند.پس هر چند که شادی اصلی ترین شرط خوشبختی است اما ترکیب شادی با عقلانیت و اخلاق ،موفق ترین و خوشبخت ترین زندگی را نتیجه می دهد.
 آن روی سکه:
زندگی همیشه دو روی حقیقت دارد و آن را با دو نوع نگاه تراژدی یا کمدی می توان نگریست. این دیگر بستگی به خواست و هنر انسان دارد که کدام روی حقیقت زندگی را نظاره گر باشد ؛دیدن ظاهر خشک و جدی  یا درون لطیف و خنده داررا .
مهم  این است که بتوانیم قدری از بازیگری خشک و خشن فاصله گرفته و خود را در جایگاه تماشاچی نشانیم .
دریچه نگاه:
رویدادهای زندگی یک حکم و تصویر ثابت ندارند. زندگی مانند منشوری است که از هر سوی آن که بنگریم همه چیز به گونه ای متفاوت دیده می شود. پس برای شاد زیستن باید زاویه دید را در بهترین جهت تنظیم نمود.
روزی شخصی شاخه های گلی را به حکیمی نشان داد و گفت: ببین چه دنیای بدی است که حتی شاخه های گل نیز خار دارند. حکیم گفت:برعکس،چه دنیای خوبی است که حتی شاخه های پر خار نیز گل دارند.بزرگی می گوید:« شادمان ترین مردم بهترین چیزها را در زندگی ندارند بلکه بهترین دید و برداشت را نسبت به زندگی دارند».بنابراین هر چیزی متناسب با  نوع نگرش ما می تواند تعریف ، ترسیم و حکمی متفاوت یابد.همه چیز بستگی به این دارد که ما به یک مسئله یا رویداد بد بینانه نگاه کنیم یا خوش بینانه ؛نگرش  زیبا داشته باشیم یا نازیبا؛تنها یک طرف چهره و سیما را بنگریم یا همه آن را؛دیدی عادی وآسان داشته باشیم یا سنگین وپر دغدغه و پیچیده .حس خوشبختی و بدبختی نیز یک مقوله نسبی است و وابسته به این است که  ما بیشتر، نداشته ها را ببینیم یا داشته ها را و نگاه به بالاتر از خود کنیم یا پایین تر از خود.
کسانی که شادند گرفتاریهایشان کمتر از انسانهای غمگین نیست ،بلکه فرق تنها در نوع نگرش افراد به مشکلات است.مشکلات و سختی ها آنگاه که با اندوه و استرس با آنها روبرو می شویم زودتر از زمانی که با بی خیالی با آنها روبرو می گردیم ،حل نمی گردند.برای شاد زیستن همیشه لازم نیست که دنیا را عوض کنیم ،گاهی فقط کافی است که نگاهمان را عوض نماییم.اندیشه زیبا از نگرش زیبا ریشه می گیرد و اندیشه کج از نگرش نازیبا. انسان دارای اندیشه زیبا هنگام چشم گشودن به روی دنیا، "بلدةٌ طیبةٌ و ربٌ غفور" می بیند و انسان دارای اندیشه بسته،زندان سکندر و منزل ویران را.بنابراین حال نیک را زمانه خلق نمی کند بلکه آفرینش آن به دست خود انسان است.

کارولین پاتر:" شادی از درون من سرچشمه می گیرد و هیچ کس به جز خود من نمی تواند مرا شاد کند".

 
موانع شادی:
شادی بیش از آنکه یک دارایی به دست آوردنی باشد یک هدیه و میراث ذاتی است .بعضی انسانها ذاتا شاد، آسان نگر و خوش بین به دنیا آمده اند و بعضی ذاتا  گرفته و سخت بین و بدبین .بعضی انسانها  در جشن و تفریح  نیز سگرمه هایشان درهم است و بعضی در سختیها نیز شاد و سرزنده اند.بعضی انسانها بلند نظر بوده و ذهنشان مانند پرنده ای سبک بال است که از روی همه چیز نرم و آسان و سریع می گذرد ولی ذهن بعضی دیگر آن قدر نزدیک بین است که پیوسته در چاله ها و پستی و بلندی رویدادها  گیر می کند.بنابراین چیره آمدن بر موانع ذاتی شادی ،کاری سخت تر و زمان برتر از موانع عارضی است.
نوع برخورد دنیای بیرون با ما بستگی به نوع نگرش و برخورد ما نسبت به دنیای بیرون دارد .حال و روز و تقدیر و سرنوشت انسان مطابق با فکر و عقیده رقم می خورد ،پس برای به سازی حال و روز باید فکر و عقیده بدبینانه یا تعصب گونه یا حساس منشانه را اصلاح نمود.فکر  بسته ،زندگی بسته را نتیجه می دهد و فکر باز زندگی باز و شاد را.
سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج  روزی  نیست  حکم میر نوروزی
همه موانع شادی به بنیانی به نام فکر و اندیشه باز می گردند .پس اگر اندیشه تعطیل شود برای شاد بودن دیگر نیاز به هیچ شرطی نخواهد بود.
با هوشیاری غصه هر چیز خوریم
چون مست شدیم هر چه  بادا بادا
مهم ترین شرط شادی آن است که انسان خود نیز شادی را بجوید و بخواهد وگرنه هیچ عامل بیرونی با وجود مانع درونی نمی تواند به انسان شادی بخشد.
سنگفرش هر خانه از الماس است:
انسانها از آن جهت از زندگی خود ناخوشنودند که همیشه به وضعیتی بهتر از آنچه می تواند باشد می اندیشند نه به وضعیتی بدتر از آنچه هست. انسانها در هنگام گرفتاری کمتر به این فکر می کنند  که  ما در هر جای ناهمواری که قرار گرفته باشیم همیشه انسان هایی هستند که سخت آرزومند قرار گرفتن در جای مایند.همه انسانها خود را خوشبخت خواهند یافت اگر به حالتی بدتر از حالت موجود بیاندیشند و خود را بدبخت خواهند یافت اگر به حالت و شرایطی بالاتر وبهتر فکر کنند. بنابراین خوشبختی و بدبختی بر اساس نوع مقایسه شکل می گیرد؛مثلا زندان ابد ، دوزخ است برای کسی که از آزادی به سوی آن رهسپار شده، و بهشت است برای کسی که از حکم مرگ تخفیف یافته؛آنچنانکه هر انسان بی کفش زمانی که انسان بی پایی را ببیند خود را خوشبخت خواهد یافت.
روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش        
رو شکر  کن مباد که از بد بتر شود
بنابراین باید گفت که بدبخت ترین انسانها کسانی اند که از خوشبختی خود بی خبرند.
کمیت گرایی:
شادی در گرو اصل قرار دادن کیفیتهاست و نه کمیتهای کم ارزش . بنابراین لذت عمر بهتر از طول عمر ،و مزه وصال و عیش نیکوتر و بهتر از عمر جاودان،و ثروت کم اما مفید بهتر از ثروت زیاد بی استفاده ، و دارا بودن کنجی دنج و پر از شادی بهتر از داشتن ملک و بیابان بزرگ بی آب و سبزه است.
وصال او   ز عمر   جاودان   به                 
 خداوندا  مرا  آن  ده  که  آن به
مطلق بینی:
مطلق بینی از موانع بزرگ شادی است. ذهن بیشتر ما انسانها حبس و گرفتار در قاعده های بی شمار نسبی و عرفی است که همیشه به اشتباه آنها را مطلق پنداشته ایم ،حال آنکه بیشتر این خود انسانهایند که آفریننده سخت بینیها یا قبح نگریها بوده و جز در خوب و بدهای انگشت شمار عقلی، هیچ تفکر و پندار و عرف  و فرهنگ و شرعیتی وجود ندارد که همه افراد بشر آنها را اصل دانند.بنابراین هیچ قانونی به اندازه نسبیت بر جهان انسانی حاکم نیست.
تغییر ذاتیات:
تلاش برای تغییر ذات و ماهیت خود یا دیگران،امری کم نتیجه و مثال آب در هاون کوبیدن است .بنابراین بهتر است که انسان به جای تلاش برای مثل و مانند دیگران شدن ،شادی یا حرکت و کمال خویش را بر روی همان زمین و ساختار ذات موجود بنا نهد، یا به جای تلاش برای تغییر دادن دیگران، خود از آنها فاصله گیرد یا با آنها کنار آید.
هر انسان برساختاری شکل گرفته که گریز چندانی از پیامدها و نتایج طبیعی آن ندارد.بنابراین رضایت بر آنچه هست شادی بخش تر از تلاش بر وارد شدن در دنیایی است که برای آن ساخته و پرورده نشده ایم.
ترس از مرگ:
کسی می تواند از زندگی نهایت لذت را ببرد که نسبت به مرگ هراس و دلهره نداشته باشد و کسی می تواند از مرگ نترسد که  نسبت به حقیقت مرگ  شناخت و معرفت کامل یابد،خود را از تعلق و وابستگیهای دنیا آزاد کرده باشد و از جرم ،پاک و برکنار باشد.
آرزوهای دراز:
خواسته های زیاد و آرزوهای دراز مانع بزرگ شادی بوده و بیشتر انسانها در حالی با مرگ مواجه می شوند که هنوز هشت آمال و آرزوهایشان گرو نهشان است.
کسانی که از داشته های نزدیک و دم دست نتوانند برای خود شادی و خوشبختی بسازند شایستگی رسیدن به آرزوها و داراییهای دور دست را نیز ندارند. گوته می گوید:« چه شادیهایی که زیر پای انسان سرکوب شده اند به دلیل آنکه بیشتر انسانها به آسمان بیش از آنچه زیر پایشان است توجه دارند».
بنابراین باید گفت که شادی همیشه به ما نزدیک تر از آن چیزی است که گمان می کنیم،اما چون ما برای جستجوی شادی فکرمان را به جاهای دور پرواز می دهیم از شادی واقعی و در دسترس محروم می مانیم.

لبش   می بوسم  و  در می کشم می              

به     آب    زندگانی     برده ام  پی
بده جام   می  و  از   جم  مکن  یاد        

که می داند  که جم کی بود و کی کِی

رابطه پول و شادی:
پول و دارایی اگرچه  گره گشایی کارآمد در زندگی است اما نبود آن نیز مانع سهمگینی بر سر راه شادی نیست.انسان اگر چه ممکن است گرفتار فقر باشد اما گرفتار فقر بودن  مساوی بابرده غم بودن نیست .
در عین تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین  کیمیای   هستی   قارون  کند گدا را
فقر یا موقعیت پایین اجتماعی مانع شاد بودن نیست به شرط آنکه انسان همیشه با امثال خود دوست و همنشین باشد و همیشه به مثل و پایین تر از خود نگاه کند.
مسلم است که شادی برتر همیشه با پول و رفاه برتر گره نخورده است؛مثلاخوشمزه ترین غذا همیشه گرانترین آن نیست بلکه غذایی است که انسان در اوج گرسنگی می خورد. لذت بخش ترین خواب، خواب بر روی گران ترین بستر نیست بلکه خواب در اوج خستگی است .بهترین جای تفریح ،گران ترین مکان توریستی نیست بلکه جایی است که با طبع و دل انسان سازگار باشد.
مایه  دلخوشی آنجاست  که دلدار آنجاست
می کنم جهد که خود  را  مگر آنجا  فکنم
ارزش  شادی:
بیا که وقت شناسان به دو کون بفروشند    
به یک پیاله می صاف  و صحبت صنمی
زندگی جریانی است از تقابل بین انسان و حمله و ستیز دنیای بیرون . دنیا می کوشد که انسان را در برابر مشکلات و غمها به زانو در آورد و انسان هوشیار نیز می کوشد که با هر ابزاری بر این یورش و یغماگری چیره گردد.
به می عمارت دل کن که این  جهان خراب
برآن سر است که از خاک ما بسازد خشت
دانستن قدر شادی یعنی دانستن قدر خویش، و پاسداشت نشاط یعنی پاسداشت وجود خود.ارزش شادی برای خردمند تا آنجاست که همه دنیا و داشته هایش را با دارا بودن حتی یک دقیقه غم و اندوه، فاقد هرگونه نرخ و ارزش خریداری می داند.
دمی با غم  به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد      
به می بفروش دلق ما کزین خوش تر نمی ارزد
ارزش شادی تا آنجاست که اگر عقل نیز مزاحم راه نشاط و شادی انسان باشد باید موقتا درب او را نیز تخته نمود.
بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل      
بیا که سود کسی برد کاین  تجارت کرد
شادی بزرگ ترین و واقعی ترین نعمت متصور زندگی است؛بنابراین هر چیز و هر کس که سد راه شادی انسان گردد سنگین ترین خسارت نیز باید از او ستانده شود ،اگر چه آن کس خدای جهان باشد.
شادی گوهری است که با هیچ نعمت و بهره و ثوابی قابل معامله نیست. جاهلان کسانی اند که شادی خود را می فروشند تا ثوابهایی را خریدار شوند که روزی همه با انفجار عقده های حاصل از کمبود شادی برباد می روند.بنابراین ارزش شادی برای انسان عاقل در حد سجاده به می فروختن و زهد خشک به می خوشگوار بخشیدن  است.

 نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد    

 چاره آن است که سجاده به می بفروشیم

 واقعیت این است که هر چه انسان بیشتر به غم سواری دهد اورا زیاده خواه تر می کند؛ پس همان گونه که  زندگی و جهان ،انسان را پیوسته به  بازی و ریشخند می گیرند انسان نیز باید بی آنکه از قاعده عقل و عقلا فاصله گیرد زندگی و دنیای فانی را به  آسان نگری و بی توجهی  گیرد ،چرا که در نگاه واقع نیز نظام فنا شونده هیچ چیز واقعا جدی در درون خود ندارد .
جهان و  کار جهان جمله هیچ بر هیچ است        
هزار بار  من   این  نکته   کرده ام  تحقیق
ارزش شادی تا آنجاست که خود مبنای سنجش عمر مفید از عمر هدر رفته انسان است.انسان محروم از نشاط و شادی محروم از زندگی است و زندگی بدون عیش و شادی،"مرگی است به نام زندگانی".
هرآنکه در این حلقه نیست زنده  به عشق
بر او نمرده  به   فتوای  من   نماز  کنید
ارزش شادی تا آنجاست که هر چیزی تنها در جنب آن، داشته و نعمت و موجودیت به شمار می آید.حتی علم و فضلی نیز که در جنب آن ذوق و شادی نباشد سزاوار زیر خاک رفتن است .
ارزش شادی تا آنجاست که به دست آوردن آن به کشتن وقت و زمان و بی خبری از جهان نیز می ارزد. برتراند راسل می گوید :« وقتی که از تلف کردن آن لذت می بری، وقت تلف شده نیست».
مستم کن آنچنانکه ندانم ز بیخودی
در عرصه خیال که  آمد کدام رفت 
ارزش و قیمت شادی به اندازه ای است که به دست آوردن آن به گذشتن از قید نام و ننگ نیز می ارزد.
ساقیا  برخیز و  در  ده  جام را
خاک بر  سر کن  غم   ایام  را
گر چه بدنامی است نزد دیگران
ما  نمی خواهیم ننگ  و نام  را
حق شادی:
 برای انسان دانا و بلند اندیش ،"جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است"؛پس او حق شادی خود را به گستره  جهان و پهنه همه عمر می داند و برای ستاندن این حق ، بالاترین حد شتاب و عجله را نیز کم به شمار می آورد.
حافظ چو رفت روزه  و گل نیز می رود        
ناچار باده  نوش  که  از دست رفت کار
اگر دور فلک،  درنگ  در تبدیل بهار عمر انسان به خزان و باز ستاندن داده های خود  از او ندارد پس آدمی نیز نباید در گرفتن کام خویش از می و معشوق و بهار وعیش و مستی  زودگذر دنیا کمترین توقف و درنگی  به خرج دهد.
ایام  گل  چو  عمر به  رفتن شتاب کرد        
 ساقی به  دور  باده  گلگون شتاب کن
انسانی که خواب طولانی عدم و ناتوانیها و خاموشیهای دراز را در پی دارد به خوبی می داند که فرصت عمر به حدی نیست که بتوان از آن بهره ای جز دست افشانی و پای کوبی و شادی و طرب به عمل آورد.
خیز  و  در  کاسه  زر  آب  طربناک  انداز
پیشتر  زانکه  شود  کاسه  سر خاک  انداز
عاقبت  منزل  ما  وادی  خاموشان    است    
حالیا    غلغله    در    گنبد   افلاک   انداز
شادی زمان خاص ندارد:
 

نشاط و شادی وابسته به زمان ایستادن و استراحت نیست.هنر آن است که همزمان با  تلاش و حرکت رو به جلو نیز بتوانیم به زیباترین شکل برقصیم.اگر بخواهیم  شادی را به زمانی واگذار کنیم که از همه گرفتاریها فارغ و آسوده گردیم پس هیچ گاه روی شادی را نخواهیم دید، زیرا هیچ گاه زندگی فارغ از زخم و خراش و گرفتاری نیست؛ پس تنها راه این است که مشکلات را تبدیل به فکاهی کنیم .

وضع دوران بنگر ساغر عشرت  برگیر
که به هر حالتی این است بهین اوضاع
برترین افسوس:
تنها حسرت به جا در زندگی افسوس بر شادیهای از دست رفته عمر است واگر جایی برای رشک و حسد نیز باشد رشک نسبت به شادی دیگران است و نه چیزهای دیگر.بیشترانسانها زمانی پی می برند که بزرگترین گنج و دارایی از دست رفته شان شادی و طرب بوده که مویشان به سپیدی گراییده و چین پیری بر چهره شان نقش بسته است.
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت
عاقلا  مکن  کاری   کآورد   پشیمانی
غم و اندوه بزرگ ترین خودزنی و آسیب رسانی نسبت به خویش است و چیزی است که کم آن نیز زیاد و انبوه است.حسرت و پشیمانی از غمهای پوچ ،دردی فراتر از خود غمها خواهد بود،زیرا همه چیزهایی که ما بر آنها اندوه می خوریم یا فریب و دروغند و یا فانی و غیرماندگار و تباه شدنی ،درست مانند خود انسان.
غم دل  چند  توان  خورد  که  ایام نماند      
گونه دل  باش و نه ایام چه خواهد بودن
تولستوی :«زمانی که بخواهید وصیتنامه بنویسید متوجه خواهید شد تنها کسی که از داراییتان سهمی ندارد خود شمایید؛پس تا می توانید از زندگیتان  لذت ببرید».
عشرت کنیم  ورنه  به   حسرت  کشندمان    
روزی که رخت  جان به جهان  دگر کشیم

روزگار هر آنچه را که به انسان می دهد دیر یا زود از او پس می گیرد؛بنابراین عقل حکم می کند که داشته ها را چنان صرف عیش و شادی کنیم که چیزی برای پس دادن و افسوسی برای باقی ماندن باقی نگذاریم.
چنگ خمیده قامت می خواندت  به عشرت      
بشنو  که  پند   پیران   هیچت زیان ندارد
 

 

اندوه،بدترین شیوه درمان مشکلات :
برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور
که   بی دریغ   زند   روزگار  تیغ  هلاک

مسلما آنچه ما آنها را بغرنجها و گرفتاریهای زندگی می دانیم هیچ گاه مرز پایان ندارند.ممکن است مشکلات چندگاهی به ما استراحت دهند اما باز با رنگ و نما وچهره ای متفاوت باز می گردند ؛ پس اگر کسی بخواهد که زیر بار غم کمر خم کند و زانوی غم در بغل نهد باید که تا همیشه خم باقی بماند .
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
نه  بسی  گُل  بدمد  باز و  تو در گِل باشی

نقد  عمرت   ببرد   غصه  دنیا  به  گزاف        

گرشب و روز در این  قصه  مشکل  باشی

 

زندگی گاه زخمهایی دارد که اگر به حال خود رها شوند بهتر درمان می شوند تا آنکه بخواهیم آنها را زیاد دستکاری کنیم.استرس و اندوه ،کلید هرزی است که به هیچ در و قفل بسته ای نمی خورد.اگر کسی را دیده ایم که اندوه و شیون او سبب کارگشایی امورش شده باشد یا چیزی به رشد و کمالش افزوده باشد ما می توانیم که دومین باشیم.کار خراب و از دست رفته، یک زیان است و اندوه خوردن ،زیان و آسیب دوم و بزرگتر .
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش
که  نیستی  است   سرانجام  هر   کمال  که  هست
غصه خوردن بر نداشته ها و ناکامیها و گرفتاریها آسیبش از خود نداشته ها و ناکامیها بیشتر است. بنابراین فریب خورده ترین انسانها اندوه کشیده ترین، و زرنگ ترین انسانها گریز پاترین ایشان از اندوه و نا امیدی اند.
بیا که  وضع  جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری
اگر غم و اندوه، نوع مفید و سازنده ای نیز داشته باشد باید گفت که تنها کمتر از پنج درصد از غصه های زندگی انسان را شامل می شود .بنابراین از ناکامیها تنها باید برای ساختن و اصلاح نمودن دوباره درس و بهره گرفت و غمهای کاذب را باید سوزانید و خاکستر آن را به باد داد.
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان      
تا  به  چند  از  غم   ایام جگر خون باشی

اگر چه در دایره قسمت ،جام می و خون دل ،هر یک به کسی داده اند اما از پا نشستن و تسلیم شدن زود هنگام در برابر غم ذلتی است بزرگ و رضایت و تاییدی است بر تقدیر نابجای تقسیم کنندگان شادی و غم. انسانهای دلیر، کمر روزگار را بر خواسته خود خم می کنند و نه کمر خود را بر خواسته روزگار .
چرخ بر  هم  زنم   ار  غیر  مرادم  گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
باید باور داشت که زندگی هرچند ممکن است ما را به نهایی ترین حد تنگنا و چالش بکشاند،اما همیشه در اوج غم و تنگنای "ضیقا ً حرجا" روزنه های پر تابش امید و بلکه امیدوارترین روزنه ها به روی انسان گشوده خواهد شد و این ،چرخه و فرایند طبیعی زندگی است.بنابراین هیچ نقطه بدی از زندگی، پایان دنیا و بن بست  واقعی  و همیشگی به شمار نمی رود.
رسید مژده که ایام   غم  نخواهد   ماند         
چنان نماند و چنین نیز هم  نخواهد ماند
زندگی مانند اتوموبیل است که یک روز ما سوار اوییم و روز دیگر او سوار و خراب بر ما. یک روز احساس بن بست کامل و ناامیدی داریم و روز دیگر دروازه های گسترده امید به رویمان باز می شود .پس اگر هر دوروی زندگی را باور کنیم نه در بن بستها اندوهگین و ناامید می گردیم و نه در گشایشها سرمست و جوگیر.
انسان ضعیف با برخورد به هر در بسته،زود به حس ناامیدی و بن بست می رسد ولی انسان زیرک با شاه کلید صبر،خوش بینی و امید ،همه درهای بسته را به روی خود باز می کند.باید باور داشت که محکم ترین و پیچیده ترین قفلها نیز همیشه راهی برای باز شدن دارند؛راههایی که بسیار ساده تر از حد پندار مایند.
نسبت پرداخت ودریافت :
غم و اندوه بزرگترین خرج عمر است ؛بنابراین دخل و بهره آن نیز باید بزرگترین بهره و دریافت باشد. یا باید از درون رنجها و غمهای عمیق، نتیجه ای بس گرانبها به دست آید یا نیمه دوم زندگی  انسان به چنان به شادی و سرور منتهی گردد که همه گذشته پر اندوه را جبران کند وگرنه زندگی انسان یک باخت بزرگ خواهد بود.این در حالی است که هر نوع  موفقیتی نیز نمی تواند جایگزینی مناسب برای شادی از دست رفته باشد.علاوه بر این کشش و چشش غمهای سترگ برای رسیدن به چنین نتیجه هایی یک بازی و ریسک بزرگ بوده و هیچ تضمینی وجود ندارد که هستی و جهان در نهایت ،دادگری و انصاف را در مورد ما آنچنان که باید ،اجرا کرده و خونبهای عمر و شادی از دست رفته ما را بپردازد و اصلا یقینی وجود ندارد که  برای رسیدن به نتیجه دلخواه عمر، فردایی در انتظار ما باشد.
می بی غش است دریاب وقتی خوش است بشتاب
سال    دگر    که     دارد      امید      نو بهاری
برترین پیروزی:
قهرمان کسی است که هیچ چیز نتواند او را خشمگین،غمگین،پریشان یا نگران ساخته و ذهن آرام و پابرجایش را دچار سردرگمی و از هم گسیختگی کند. پیروز کسی است که سوار بر زندگی باشد و نه زندگی سوار بر او.انسان بزرگ دنیا روزگار  را زبون تر از آن می داند که بتواند با گره افکندن در کار و چوب لای چرخ وی نهادن ،او را از شادی ، امید ، تلاش و حرکت رو به جلو باز دارد .
اگر غم  لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
خوشبخت کسی است که هم بر دل و هم بر لب، شکوفه لبخند دارد ولی قهرمان  کسی است که در دلش اندوه است و بر لبش  لبخند .
با   دل  خونین  لب  خندان   بیاور  همچو جام          
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
در انتظار لبخند دنیا نشستن، بندگی و منت است و خندیدن به روی آزار دنیا، سرفرازی و آزادگی.
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان    
 تو   همچو  باد  بهاری   گره  گشا میباش

نظرات  (۱)

  • شادی زنگیشه
  • خیلی مطلب کامل و زیبایی بود ممنونم

    پاسخ:
     ساد باشید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی