مدار اندیشه

مدار اندیشه
نویسنده:احمد ابراهیمی نژاد
دانش آموخته علوم دینی
اخطار:
مطالب و نوشتارهای این سایت ،کاملا شخصی و بدون هرگونه برداشت ازکتاب ،سایت و منبع دیگر بوده و تمامی حقوق آن متعلق به نویسنده است. هر نوع کپی برداری و برداشت از نوشتارهای این محموعه اکیدا ممنوع می باشد.


آخرین نظرات

۱ مطلب با موضوع «سیر موضوعی در قرآن» ثبت شده است

 

کتب آسمانی ابزاری برای فهم و رشد در کنار عقل و فطرتند. آیات الهی محل رجوعند آنجا که عقل و علم انسان نتواند به درک و  فهم مسئله ای نائل شود و بر عکس، عقل و اندیشه و علم انسان منبع رجوع است آنجا که در فهم حقیقتی از آیات کتاب خدا باز ماند.

انسانها اگر چه خود می توانند با یاری فطرت،عقل و اندیشه ، به سطح اعتقاد و عملگرایی مطلوب دست یابند ولی از بعد علمی روشن است که مسائلی همچون امور ماورایی  با اندیشه و عقل معمول  قابل فهم و کشف نبوده و نیازمند رجوع به منبع وحی هستیم مانند فهم ماهیت خداوند ، چگونگی خلقت انسان و جهان ،ماهیت مرگ ،برزخ ، قیامت ، ملک ، جن ، بهشت و دوزخ و غیره. فهم واقعیات تاریخ انبیا نیز از آن جمله است.

 قرآن کتابی به دور از تناقض و تضاد ویا  ایراد و اشکال نسبت به خداوند نیست، که البته بعضی از  تناقضات یا تضادها را می توان ناسخ و منسوخ ، مخصص و یا مقید یکدیگر قرار داد یا قائل به تفاوت منظور(1) و یا تفاوت مبنا(2) در آنها شد، ولی در عین حال اندک تناقضات و اختلافات یا اشکالاتی همچنان به حالت خود باقی است و البته این ،منهای بعضی مبهم گوییهایی است که خود در طول تاریخ ،منشا کج فهمیهای مخرب پیروان و حتی فقها گشته ؛تا جایی که متاسفانه می توان گفت قرآن بیشتر برای امت خود مایه کج فهمی و گمراهی بوده تا هدایت و صلاح .

اگرچه قرآن در زمان نزول خود کتاب احسن به شمار می رفته اما در دنیای جدید بسیاری از احکام و قوانین آن، کارایی یا مقبولیت خود را از دست داده و تاریخ مصرف آنها سپری گشته ،زیرا خداوند نیز مانند سخنوران و قانون گذاران انسانی  بسیار سخنان و احکام را بر حسب عرف زمان خود و نوع مخاطب بیان نموده .بنابراین کارایی امروز قرآن بیشتر مربوط به مسائل اخلاقی و حقایق ماورایی آن است.

هر چند که خداوند رسولان  زیادی را به سوی انسان برای ابلاغ پیامهای خود فرو فرستاده اما سخن و گفتگوی مستقیم او نیز با انسان به عنوان رب و خالق یک امر ضروری و مورد نیازاست از آن جهت که تنها راه شناخت دقیق خدا برای انسان مطالعه در سخن و گفتار اوست و در ارتباط مستقیم خالق با مخلوق  حس و تاثیری است که در ارتباط با واسطه نیست.

هدف اصلی خداوند  در نزول کتاب،  شناساندن خود بر انسان و تسخیر روح و ذهن او با ابزار فخرمابی ،  قدرت نمایی ، جلوه گری،تخویف،بشارت  و گاه ریا و  ظاهر سازی است با این هدف که انسانها حب و عشق و خوف و ترسی بالاتر از او نداشته و ورای همه امور همواره خدا و عظمت و صفات او را بینند.خداوند در این کتاب علاوه بر استفاده دقیق از فن خطابه و جدل  در جهت عمیق تر نمودن تاثیر کلام و جذب مخاطب ، از ممکن ترین حد فصاحت و بلاغت وروشها و صنعتهای بیانی  نیز سود جسته و حتی از کلام شبه شعر و هارمونیک نیز استفاده نموده.

خداوند هم در نظام خلقت و هم  در قرآن همه موجودیها و امکانات ذهنی خود را به تصویر کشیده وبه خصوص در داستانهای پیامبران انواع قدرت نماییها وقصه های متنوع وماجراجویانه و معجزه گرایانه او مندرج است.

 

قرآن آن نظام پیچیده ای نیست که فقها و مفسرین همواره تصور نموده و  برای یک صحیفه ساده که خداوند آن را"یسرنا للذکر" معرفی نموده، دهها جلد شرح و تفسیر نگاشته اند. بلی ،بعضی آیات قرآن جزو متشابهات بوده و نیاز به شفافیت مفهومی یا مصداقی دارند(3) ولی تعداد این آیات نسبت به کل قرآن اندک بوده و در این بین ما بیشتر نیازمند فهم شان نزول و تاویل این گونه آیاتیم و نه کش و قوسهای اجتهادی و شخصی .بنابراین هنر در خلاصه کردن سخنهای طولانی است و نه کش دادن بیشتر آنها،آنگونه که امانتداری نیز در ترجمه شفاف و عینی آیات است و نه ترجمه های مصلحت گرایانه.(4)

بعضی نیز برای قرآن قائل به بواطن متکثر و مختلف شده اند در حالی که باطن کلام خدا با ظاهر آن یک تفاوت بیش ندارد و آن اینکه ظاهر،شنیدنی است و باطن و تاویل،رسیدنی.گاهی نیز یک آیه می تواند علاوه بر مصداق ظاهر بر مصداق یا مصادیق دیگر نیز قابل حمل باشد ولی باز این مسئله نیز امری نوظهور در قرآن نبوده  و در کلام شعرا نیز یافت می شود.

 
خداوند برای اثبات حقانیت کتب خود گاه به اسرار علمی خلقت نیز اشاره کرده تا کشف آنها در آینده شکی بر حقانیت این کتاب باقی نگذارد(نمونه: نمل88.انعام 125.ذاریات47).
تقریبا یک سوم  آیات قرآن تکرار آیات  دیگر بوده و بخشی از مسائل دیگرقرآنی  نیز برای عرف و دنیای امروز غیر کاربردی گشته. بنابراین آنچه امروز از قرآن می تواند مورد توجه باشد یکی محکمات اخلاقی و دیگر مسائل ماورایی آن است.علاوه براین،قرآن بر اساس نظام ایمانی خاص نازل شده و نه عام ؛ بنابراین بیشتر احکام و باید و نبایدهای آن مربوط به طیف خاصی از انسانها یعنی مذهبیون ست ونه همه.
هدایت یک مقوله نسبی است. هدایتی که مبنای کار خداوند در کتاب خویش است دقیقا همان نوع تربیت و به اصطلاح هدایتی است که والدین نسبت به فرزند خود اعمال می کنند. این نوع تربیت، ترکیبی است از واقع گرایی با صورت سازی و خیر خواهی و دلسوزی  با منفعت طلبی. در واقع مربی در این نوع تربیت منافع  خود را نیز در نظر گرفته و بر این اساس گاه نیازمند بهره گیری از ابزارهایی چون توریه ، دروغ مصلحتی ،  فریب ، تهدیدات بدون اجرا و پنهان کردن بعضی حقایق و واقعیات بوده و احکام و دستورالعملها نیز بر اساس همین معیار صادر گشته اند .پس قرآن کتاب و سخنی نیست  که ورای آن حقیقتی درکار نباشد.
قرآن کلامی طبقه بندی شده و منظم نبوده وهمچون پازل به هم ریخته ای است که هدف این  نوشتار،نظم بندی موضوعی و  قرار دادن آیات  در جایگاه خود است.(5)

 


محتوای کتب آسمانی:

 

مباحث کتب آسمانی عبارت است از :1- مسائل اعتقادی2- مسائل عملی3- آگاهیهای علمی( تبیین حقیقت خدا و هستی و  انسان(6) و ملک و جن وشیطان و مرگ و برزخ و قیامت و....).

 

 مسائل عملی خود به سه بخش  فضائل و رذائل،واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات تقسیم می شود .باز از نگاه دیگر ،مسائل عملی را می توان به سه نوع تقسیم کرد:1-مسائل اخلاقی 2-مسائل عبادی3- قوانین و احکام وضعی و تکلیفی (که خود به دو بخش عبادی و غیر عبادی تقسیم می شود).

در وادی عمل،اخلاقیات اصولند وعبادات،فروع .

بیش از نیمی  از محتواهای کتب آسمانی و شرایع، مسائل و دستور العملهای اخلاقی و تکرار همان مبانی بیرونی و نظام اخلاق جمعی و بیان واقعیات عقل تجربی (در حوزه های مختلف) است و حرف جدیدی نیست.

احکام عبادی:اصل عبادت امری مشترک میان شرایع است اما نوعیتها و کمیتها و کیفیتها و اشکال عبادی امری متفاوت است .

قوانین و احکام غیر عبادی(حقوقی،جزایی،اجتماعی ...) : بخشی ازاین قوانین و احکام،قوانینی نسبی و مربوط به همان حوزه شریعت و پیروان وصنف خاص خود است که البته باز بخشی از این قوانین و باید و نبایدها نیز مقطعی و مربوط به عرف و زمان نزول شریعت بوده .

از جنبه ای دیگر احکام و قوانین شرع را می توان به دو نوع تعبدی و غیر تعبدی تقسیم نمود.احکام تعبدی(که بیشتر مربوط به باب عبادات می گردد ) صرفا جنبه امتحانی دارند اما احکام غیر تعبدی،دارای  حکمت و فلسفه خاص خودند.

از بعد دیگر می توان محتویات قرآن را به سه نوع تاسیسی، تاکیدی وارشادی تقسیم نمود.

احکام تاسیسی : به احکام و قوانین خاصی گفته می شود که فقط یا عمدتا برای امت اسلام  وضع شده اند، مانند قانون  دیه ،قانون محلل  ، مهریه ،  قذف ، لعان،رضاع، وجوب حجاب ،وجوب حج، حرمت ماههای چهارگانه و...
احکام تاکیدی: به احکامی گفته می شود که در شرایع قبل نیز وضع شده اند و امر مجدد در شریعت اسلام ، تاکید بر استمرار آنهاست .
احکام ارشادی: احکامی اند  که ارشاد کننده به حکم عقل و تایید کننده آنند ؛یعنی اگر شرع نیز آن حکم را ایجاد نکند فطرت وعقل سلیم به آن اذعان می نماید،لکن حکم شرع از باب اتمام حجت واعظام امر ونهی عقل وتکمیل حجت ظاهری در کنار حجت باطنی است.

هدف  و موضوع : 

هدف قرآن ترسیم حقیقت خدا و انسان ،و موضوع و غایت  در حوزه انسانی نیز تعلیم و تربیت (تشریح وظیفه،وسیله و هدف زندگی )است.این نظام تعلیم و تربیت خود بر دو محتوای کلی استوار است :

1- مسائل اعتقادی 2- مسائل  عملی .

تعلیم و تربیت، اولین و کلی ترین موضوع در حوزه انسانی است که  دو نوع است:  1-تعلیم و تربیت  گفتاری 2- تعلیم و تربیت عملی ( اسوه ها و الگوهای عملی  ).

 کتاب آسمانی  نظام تعلیم و تربیت گفتاری است و انبیاء و اولیا  الگوهای عملی این نظامند .
موضوعات فرعی:

خارج از بیان مسائل اعتقادی و عملی، بخشی از قرآن مربوط به پاسخگویی به شبهات و نیز مسائل علمی  مورد سوال است .
اصولا در نظام تربیتی تنها گوینده بودن  شرط نیست بلکه بخشی از این نظام به پاسخ سوالات یا شبهات مخاطبین مربوط می شود.

 بخش دیگری از قرآن مربوط به  خرافه ستیزی و بدعت ستیزی است . در واقع در هر نظام تعلیمی  و تربیتی  بعد از بیان واقعیات نوبت به تفکیک و جدا سازی امور پوچ و غیر واقعی از واقعی می رسد  که در واقع همه این مسائل نیز به نوعی به همان مسائل اعتقادی و عملی بر می گردند.

مبحث خانواده و زناشویی  نیز به عنوان یکی از میدانهای عملی، مورد انتخاب ویژه خداوند در قرآن قرار گرفته تا در مورد آن باید و نبایدها و احکام و قوانین مورد نظر خود را بیان نماید.

اعتقاد و عمل:

 بحث عمل  ، هم شامل تکالیف وجدانی و اخلاقی انسان در حیطه و فراز و نشیبهای زندگی می گردد وهم شامل تکالیف الهی و شرعی.
فلسفه عمل  و سختی :1- امتحان در جهت تشخیص و تمایز:(نمونه 155 بقره. 142 ،166،179آل عمران.16 توبه.35 انبیا. )(7)  2-تجربه،تصفیه ،وارستگی، پرورش و کمال .نمونه:153 آل عمران(فاثابکم...).22،23 حدید.216 بقره(عسی ان تکرهوا...).

نکات کلی  مربوط به اعتقاد  و عمل:
1-ایمان وعمل هر دو شرط کمال و رستگاری بوده و در کنار یکدیگر ارزش و اعتبارمی یابند:(نمونه: همه آیاتی که یعد از ایمان ،عمل صالح را مطرح نموده یا بعد از خطاب قرار دادن مومنین، دستور عملی خاص مطرح  نموده اند).


2- ملاک ارزشمندی و برتری، تنها دو اصل ایمان به خداو کردار نیک است و نه  نوع شریعت و مذهب و قبله و نماد و جنسیت ورنگ و نژاد و رابطه و نسبت و طایفه و ملیت و صحت و توانایی و کثرت مال ...(نمونه:62 و 177بقره.69 مائده.13 حجرات.1 تا4 عبس ).

3- غیر از دو اصل ایمان به خدا و عمل صالح(و باقیات صالحات) همه داراییهای دیگر انسان(مال و ثروت،اولاد، قدرت،عمر، مقام،شهرت و...) اعتباری و ابزاری و متاع الحیاة و مایه امتحان بوده و هیچ یک خلا ایمان و عمل را پر نمی کنند:(نمونه:10 ،14 ،91 ،116 ،186آل عمران .28 انفال.7،46 کهف.88،89 شعرا.60 قصص.35،36،37 سبا .  33،34،35زخرف.20 حدید.15 تغابن) .
 
4- ایمان و عمل صالح هر دو  مقوی یکدیگرند(نمونه:17 محمد).

5-جوهره انسان با سختی ، عمل و مسئولیت  گره خورده و روح و اندیشه جز با آن  پرورش نیافته  وبه کمال نمی رسد.(6 انشقاق.4 بلد. 36 قیامت).

6
-اجر عمل بدون ایمان به خدا فقط اجر دنیایی است(نمونه: هود 15).

 
7-نتیجه اعتقاد و کردار (چه نیک و چه بد) برای خود انسان و به سوی خود  اوست (نمونه:272بقره.104 انعام. 7 اسراء.41 زمر.46 فصلت).

 

8-روی آوردن به ایمان  تا قبل از آن ارزشمند است که پاداش مومنان یا کیفر کافران از جانب خداوند محقق نگردد(158 انعام.90،91 یونس.85 غافر).

9-ارزش واقعی عمل صالح قبل از تحقق پاداش نیکان است (نمونه:10 حدید)


10- عمل و  کردار انسان  طوق گردن و همنشین دائم اوست(نمونه:13 اسراء.38 مدثر).

11- انسان تنها در گرو عمل خویش است و کسی بار عقیده،گناه و عمل دیگری را به دوش نمی کشد(مگر کسانی که  دیگران را به جهل و فریب گمراه نموده باشند ) نمونه:15 شوری(لنا اعمالنا...). 6 کافرون.  164 انعام.12،13عنکبوت.

12-انسان شریک در بهره اعمال دیگرانی است که او بدان هدایت نموده(85 نساء).


13- اعمل نیک و بد انسان دارای دو صورت ظاهر و باطنند.نمونه: 174 بقره(اولئک ما یاکلون....). 10 نساء. 27 یونس.12 حجرات.

14- نصیب و تقدیر هر کس مطابق با نوع خواسته ، همت و عمل  اوست (نمونه: 200،201،202 بقره. 145 آل عمران . 20 اسرا).

15-
هر کس به اندازه توان و ظرفیت خود موظف به تکلیف و عمل است(91،  92 توبه. 78 حج(و ما جعل علیکم...).62 مومنون.7 طلاق).

16- در پذیرش ایمان و نوع اعتقاد ،هیچ  اجبار و اکراهی وجود ندارد (نمونه: 256 بقره).
 

 


17-سعادت و رستگاری در حق بودن (ایمان و عمل صالح)است ونه پیروزی وغلبه ظاهری. نمونه: 74 نساء(ومن یقتل...).52 توبه.

18-کیفرها ، پاداشها و درجات  دنیوی و اخروی انسانها بر اساس درجه عمل و تلاش  آنها متفاوت است.(نمونه:19 احقاف. 7تا 11 واقعه).


19- ملاک پاداش ، سعی لازم و  نیت صادق است، نه صرفا پایان گرفتن کار یا به فعلیت درآمدن آن.نمونه:( 39 نجم  ،100 نساء (و من یخرج...).

20- بعد از دوره عمل و سختی  ، دوره آسانی و آسودگی است.7 طلاق(سیجعل الله...).5،6 شرح .
21 -بهشت و پاداش به اعتقاد  و عمل محقق می شود  نه آرزو و طمع یا ادعا ( 123 نساء. 53 نور).

22- اتمام نعمت و حجت  الهی، تکلیف و تعهدعملی انسان را در برابر خدا سنگین تر می کند(نمونه: 115 مائده. 17 قصص).

23- ثواب و عقاب عمل منوط به عامدیت  و قصد  است. نمونه: 5احزاب(ولیس علیکم ...).106 نحل.

24-نظام اعتقادی و عملی انسان بر پایه اختیار است و نه جبر(انسان3).


25- ارزش ایمان و عمل به اختیاری بودن آن است(نمونه:99 یونس.4 شعرا) .

26-ایمان  جاهلانه نتیجه ای جز بازگشت به خرافه پرستی و کفر ندارد(نمونه:138 اعراف).


27- بعضی گناهان ممکن است به مجازات ختم نگردند اما هیچ عمل صالحی  بدون اجر و پاداش نخواهد ماند. نمونه:120 توبه.30 کهف.

28- اعمال نیک اعمال بد را در خود محو و هضم  می کند.(نمونه:114 هود).

29- مهمترین اثر ایمان به ماورا حس وسعت ،آرامش و امید است (  28 رعد).

30-نشانه های ایمان :الف:عدم مانعیت سرگرمی هاو مشغولیتهای دنیا نسبت به یاد خدا  ( 37 نور)
ب: دوری از گناهان بزرگ(32 نجم) ج: تلاش و سبقت  در خیرات و نیکیها(آل عمران 114).

31- تکالیف و باید و نبایدهای عملی انسانها برحسب جایگاه معنوی یا اجتماعی ایشان امری یکسان نیست(نمونه:32،33،52 احزاب) ،آنچنانکه پاداش و مجازات ایشان نیز مساوی نمی باشد(30، 31 احزاب).

32-  نشانه ها و آثار عملی ایمان عام (اسلام) و ایمان خاص با یکدیگر متفاوت است(14،15 حجرات).

33-مقدمه عمل صحیح ، قرائت ،مطالعه و اندیشه است.20 مزمل(فاقروا...).
 
34-حق و راستی و درستکاری و عمل صالح ، ماندگار و رو آمدنی و آشکار شدنی است و بدی و ناراستی و دروغ وباطل ،زوال یافتنی و پوچ شدنی (17 رعد).
 
نتیجه ایمان و عمل صالح:
1- پاداشهای  الهی:

الف: پاداشهای دنیوی:
رحمت و درود(157 بقره).مالکیت بهره ها( 32 اعراف).وراثت زمین و تمکن و امنیت (137 اعراف.55 نور). حیات طیبه (97 نحل).دفاع و حمایت(38 حج).بخشش گناهان(7 عنکبوت).
اصلاح امور واعمال(70،71 احزاب). رزق و برکت( 2،3طلاق" ومن یتق الله...") . نجات (103 یونس.88 انبیا.2 طلاق ) . راهنمایی و هدایت ( نمونه:29 انفال ).تضاعف حسنات(40 نساء.160 انعام.26 یونس.84 قصص ) . حفاظت از مکر بدکاران(45 غافر) استجابت دعا(26 شوری).امدادهای غیبی(
123تا125 آل عمران.17 انفال).
 
 ب: پاداشهای اخروی:
( نمونه:25 بقره. 57  نساء.9 مائده.72 توبه .108 هود.30،31 کهف .83 قصص.20 زمر.40 غافر.22شوری.69 تا73 زخرف.13،14احقاف ).

2- رضایت وآرامش درونی:(نمونه:112 بقره. 48 ،82 انعام.35 اعراف"فمن اتقی...".27تا30فجر ).

3- مقبولیت بیرونی(96 مریم).


 

 

بخش اول:مسائل اعتقادی

اصول اعتقادی
عبارتند از دو اصل خدا و معاد.

نکته: اعتقاد به دو اصل خدا و معاد  یک  قاعده  فطری است(30 روم).
الف: خدا

 

 

خداوند با دو نوع صفات مورد شناخت واقع می شود:1- صفات ذات 2- صفات فعل.
صفات ذات:
 صفاتی اند که همواره به صورت ذاتی و بالفعل برای خدا ثابتند( با در نظر گرفتن یا نگرفتن خلقت و مخلوق) که عبارتند از چهار صفت:حیات، علم، قدرت، اختیار.
صفات دیگر ذات ،صفات قیاسی یا انتزاعی اند (ونه مستقل) مانند صفت کبیر ،غنی ، قیوم، عظیم ، محمود ،حمید،مجید ،،سلام،اول،آخر،ظاهر،باطن و...
بعضی صفات نیز لازمه  ذات خدایی وواجب الوجودیت اند مانند صفت بسیط و احد.


صفات سلبی خداوند:1- جسم و دارای غرایز جسمانی (همچون غریزه خواب و خوراک و شهوت )نیست2- شریک و همتا و مثل  ندارد 3- نه زاده شده و نه صاحب فرزند است 4-در امر خلقت ، خستگی ،ناتوانی و عجز ندارد .

 

صفات فعل:
صفاتی اند که عندالذات ،بالقوه اند و عندالخلق ،بالفعل.

 1- خالقیت (خلق ،انتظام، محو) :
نمونه:117،29،22 بقره . 95،97،98،99،141، 1انعام .54 اعراف.67 یونس.7هود.2،3،4رعد.32،33ابراهیم.16،17،18،19،20،23،26،27حجر.4،5،6،8،10،11،12،13،14،15،16،40
،66،67،68،69،70،72،78،79،80،81 نحل. 109 کهف.30،31،32 انبیا.12،13،14 مومنون. 45 نور.53،54،59 فرقان.19،54 روم.10 لقمان.6 صافات.6 زمر.67 غافر.47 ذاریات.25 حدید(وانزلنا الحدید...).3 ملک.

در بسیاری از آیات مربوط به خلقت ،حکمت خلق ویا  تدبیر امر مخلوق نیز مورد اشاره قرار گرفته .
نکات:1-مصوریت ملازم فعل خلق و موخر از آن است (نمونه:3 تغابن.6 آل عمران.7،8 انفطار)2- اساس خلقت بر حق و هدفمندی است(نمونه 85 حجر)3-نام و جایگاه و خصوصیات همه مخلوقات عالم در کتاب مخصوص ثبت و ضبط است(75 نمل.3 سبا.59 انعام).

2-مدیریت(تقدیر امور ، تدبیرمصالح ) :
نمونه: 96 انعام.34 اعراف.36 توبه. 5 یونس.8 رعد(وکل شی...).39 رعد. 21حجر.12 اسرا.47،48،49 فرقان.21روم.18،19،20،21 مومنون.5 سجده.11 فاطر( وما یعمر...).9 تا 12 فصلت(خالقیت وتدبیر).27 شوری.49 قمر.43 نور.21 زمر.64 غافر.6 تا 11 نبا.6هود.
نکته: کاربردی ترین صفت حکمت خداوند مربوط به همین قسم یعنی تقدیر و تدبیر است.
تدابیر و مصالحی چون " وما کان الله لیطلعکم علی الغیب" یا" من نعمره ننکسه فی الخلق" یا"والله فضل بعضکم علی بعض فی الرزق"یا"لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض....از صفت حکمت ریشه می گیرند.

3-ربوبیت(صفات اخلاقی و رفتاری نسبت به موجودات صاحب عقل و اختیار).
نمونه: رحمان، رحیم، منان، متکبر، مکار(نمونه: 44 انعام.182،183 اعراف.178 آل عمران.یوسف76)، مستهزی(15 بقره)، منتقم(16 دخان)، غفور،معذب(49،50 حجر)،شاکر، ناصر، منعم،مومن، مجیب ،مُنسی، وکیل،کفیل، هادی، مضل ،جبار،معز،مذلّ ،مخوّف ،مسکّن(هوالذی انزل السکینة...) ، تواب....
نکته: بعضی صفات فعل  مانند  مصوریت و وارثیت مربوط به قسم اول وبعضی مانند رازق و مقسم  مربوط به قسم دوم و بعضی چون غفور و معذب  مربوط به قسم سومند. بعضی صفات نیزمربوط به دو یا هر سه قسم گفته شده اند ، مانند صفت قدیر،حکیم ،مختار(نمونه:16 بروج.40 آل عمران"یفعل ما یشاء")،سمیع ، بصیر ،قریب،محول،مولف(نمونه:63 انفال)، حافظ ،عزیز،قاهر(نمونه:107 یونس.2 فاطر.67 زمر.8 صف.17،18 انعام) خبیرو عالم(نمونه:7 مجادله) ، مسخر ،مهیمن، مالک و... که مربوط به هر سه قسم است و اوصافی چون باعث و مانع که مربوط به قسم دوم و سوم است.

 ب: معاد:
فلسفه معاد:پاداش و کیفر (4 یونس). تمایز حق از باطل و نیک از بد (38 مرسلات).
نسبت دنیا به آخرت: 1-دنیا سرای فنا ،لهو و فریب  و آخرت سرای خیر و بقاست(32 انعام. 24 یونس.96 نحل.45 کهف.64 عنکبوت.17 اعلی )2-  دنیا متاع قلیل است و آخرت عطای کثیر(38 توبه"فما متاع الحیاة...").

مراحل معاد:

1-نفخ صور(اول) و پایان حیات انسانها و موجودات (8):
77 نحل.1،2 حج.87 نمل.68 زمر.26،27 رحمان.

 
2-رستاخیز،محاسبه اعمال و بیان احوال انسانها:
نمونه : 9،10طور.4،5،6 واقعه. 30 ،106،107 آل عمران. 42 نساء.27،28،30،31 انعام. 8،9 اعراف.28،30،45،54یونس.103،105 هود .49،50،51،48 ابراهیم.111نحل.71،72 اسرا.47،48،49،52،53،99،100،101 کهف.40،68،69 مریم.102،103،108،109 طه.47،96،97،104  انبیا.101 ،112،113،114 مومنون.24 نور.25،26 فرقان.25 سجده.51،52،59،65 یس.19،20،21 صافات.69 تا 75 زمر.17،18 غافر.20،21 فصلت.38،67 زخرف.28 جاثیه.20 تا 29ق.42،43،44ق.41 ،37رحمان.12،13،14 حدید.9 تغابن.13 تا 35 حاقه. 43،،4،8،9،10،11،12،13،14معارج.14،17،18مزمل.3،4،7،8،9،10،11،12،13 قیامت.34 تا 38مرسلات.8 تا 13 مرسلات.33 تا 42 عبس.1،2،3،4،5،19 انفطار.21،22،23 فجر.1 تا 8 زلزال.18،19،20،38،39،40 نبا.1 تا14 تکویر.1تا4 انشقاق.7تا14 انشقاق.1،2،3،4،5 قارعه.

3- دوزخ و بهشت ( بیان ویژگیهای بهشت و جهنم ، احوال و گفتگوهای انسانها ) :
نمونه:166 ، 167 بقره.37 مائده .38،39،43،44،46،47،48 اعراف. 10 یونس. 23،24 رعد .21 ابراهیم.44 تا 48 حجر.62،71،72 مریم.102،103 انبیا.19 تا 22 حج .105 تا 108 مومنون.90 تا 102 شعرا.62تا66 قصص.66،67،68 احزاب.33تا37 فاطر.55 تا 58 یس.41 تا 55 صافات.50 تا 64 ص.47 تا 50 غافر.29،31 فصلت.74تا77 زخرف. 15 محمد.13 تا28 طور.43 تا 78 رحمان.10 تا44 واقعه.6 تا 11 ملک.39 تا 47 مدثر.13 تا 21 انسان.28 تا 33 مرسلات.30 تا 35 ق.23 تا 25 نبا.31 تا 37 نبا.22 تا28 مطففین.2 تا 16 غاشیه.

فروع اعتقادی:
فروع اعتقادی بسیارند که مهمترین آن نبوت و کتاب است.

الف: نبوت:

فلسفه ارسال رسل:

1-الگوی عملی واقع شدن برای جامعه (22 احزاب.4 ممتحنه) 2- ابلاغ (و تعلیم ) وحی  و محافظت از آن(نمونه:2 جمعه)3- بشارت و انذار(نمونه:48 انعام).

نکات:

1-اطاعت از نبی اطاعت از خدا و دوستی او دوستی وی است (نمونه: 31 آل عمران)- 2معجزه ،حجت و ابزار  گریز ناپذیر نبوت است .3- رسیدن به جایگاه نبوت بر اساس امتحان ،اطاعت و تقوای برتر و گزینشهای دقیق است(نمونه: 124 بقره. 124 انعام"الله اعلم..." )4- بعضی انبیا حاکم وزمامدار نیز بوده اند(مانند حضرت سلیمان) ولی استحقاق نبوت همیشه ملازم استعداد حکومت وزمامداری نیست(246 بقره)5- انبیا دارای اختلاف مقام و درجاتند(9)  (نمونه:253  بقره) 6- حرف و سخن و راه و هدف همه پیامبران یکی است (285 بقره . 84 آل عمران )7- پیامبران همه از نسل یکدیگرند(زیرا پیامبر فقط باید از نطفه پاک و زیر تربیت پیامبر رشد یابد)"34 آل عمران"8- نبوت نعمتی است قابل منت (164 آل عمران)9- پیامبران شاهد و گواه و حجت و میزان عمل امت خویشند(نمونه:41 نساء. 89 نحل)10- وجود نبوت و هدایت بیرونی در کنار هدایت  درونی ،تکمیل حجت خدا بر انسان است (165 نساء. 19 مائده )11-پیامبر باید از جنس خود بشر باشد(9 انعام.94،95 اسراء)12- پیامبر از غیب یا امور آینده خبر ندارد و علم کل نیست (50 انعام.187،188 اعراف.109،111 انبیا.25 جن.9 احقاف )13-پیامبر نقشی در تعیین امور  و مقدرات یا حق حکم نسبت بهسرنوشت دیگران  ندارد(57،58 انعام" ما عندی...".128 آل عمران) 14-شرط اصلی نبوت تسلیم پذیری کامل نسبت به امر خدا (یونس 15) و صبر و شکیبایی در راه  اوست(44ص" انا وجدناه..."112هود). 15-شفقت و دلسوزی (128 توبه) ، خوش خلقی (159 آل عمران) ، حلم و بردباری (114توبه"ان ابراهیم...") و ساده زیستی (7،8،10 فرقان)از شروط اصلی نبوت و اقبال مردم به سوی انبیاست 16- خواب انبیا وحی و حجت است(105صافات.27 فتح)17- پیامبران ،عصمت  ذاتی ندارند بلکه  باید از حمایت ، هدایت و الهام الهی برخوردار باشند(نمونه:74 اسرا)18-پیامبر مصون از  خطا  نیست(43 توبه.1 تحریم)19-پیامبران در همه چیز مانند دیگرانند جز آنکه(به دلیل تقوا و ایمان برتر) محل و جایگاه دریافت وحی اند (110 کهف.8 انبیا.20 فرقان.30 زمر) 20-تربیت نبی زیر نظر مستقیم و بلا واسطه خداست(41 طه.7 ضحی)21-حکم نبی مانند حکم خدا بر همه مومنین لازم الاجراست(6 احزاب)22- از مسئولیتهای نبوت شکستن عملی  سنتهای غلط و پایه گذاری سنتهای جدید است(نمونه:37 احزاب)23-پیامبران، شفیعان امتها  و رحمت برای ایشانند(نمونه:107 انبیا .43 احزاب.33 انفال.50 آل عمران" ولاحل...")24-پیامبران نیز در مسیر وظیفه خود نیازمند دلداری و تشویقند(نمونه:4فاطر. 8 فاطر"فلا تذهب...".55 غافر.35 احقاف. 131،132 طه) .25-بعضی پیامبران علاوه بر وظیفه هدایت ،گاه حامل علوم و آموزش فنون و صنعتها به بشر نیز بوده اند(80 انبیا.10،11  سبا)26-پیامبران حافظ و وکیل و صاحب اختیار مردم نیستند(107 آل عمران،22غاشیه)27-انبیا میزان و درجه کردار و عملند و خود با چیزی دیگر مورد سنجش واقع نمی شوند(163آل عمران)28- پیامبران و اوصیا از هواپرستی  پاک و برکنارند (3 نجم ).29- پیامبران نه تنها الگوی جامعه بلکه الگوی یکدیگر نیز هستند (120 هود).30-پیامبران صاحب همه فضائلند اما صاحب همه محاسن نیستند(نمونه:13 شعرا).

 

وظایف انسانها  نسبت به انبیا و راهنمایان الهی:

 1-اطاعت(7 حشر"ما آتاکم الرسول...")2- دوستی و ارادت(نمونه:56 احزاب).

 

ب: کتاب:
نمونه:7 آل عمران. 44  مائده.9 حجر.89 نحل"ونزلنا...". 102 نحل.9،82،106 اسراء .32 فرقان.29ص.17 قیامت.
نکات:1-کتب آسمانی همه "مصدق لما یدیه" اند(نمونه:3 آل عمران. 46 مائده. 37 یونس)2- نزول کتاب در جهت اتمام حجت(در کنار فطرت ،وجدان و عقل  باطنی ) است(155،156،157 انعام) 3-بسیاری از آیات قرآن تغییر پذیر بوده و می توانند بر اساس شرایط مورد نسخ یا تقیید واقع شوند(نمونه:106 بقره .101 نحل).


 بخش دوم: مسائل عملی

فصل اول:فضائل و رذائل
الف: فضائل:

1-علم:
نمونه:43 نحل(فاسئلوا...).3،4،5 علق.122 توبه.9 زمر(قل هل...).
نکات:1- ترس از خدا از آثار معرفت و آگاهی دینی است(28 فاطر)2-قسم خداوند به قلم نشانه ارزش والای علم است( 1،2 قلم)3-درخواست فهم نسبت به بعضی حقایق می تواند به ضرر انسان باشد(101 مائده).


2-تفکر:
نمونه:164 بقره. 137 آل عمران.یوسف 105 . 46 حج.73 فرقان.9 روم
.

3-حکمت:(269 بقره).

4
- عقل:
آثار عقل:1-مشورت(32 نمل.39 شوری)2-احتیاط و حذر(نمونه:14 تغابن.5 نساء"ولا توءتوالسفهاء...".
3-هوشیاری و آمادگی(نمونه:60 انفال.71 نساء) 4- تحقیق  قبل از قضاوت یا تصمیم (94 نساء.6 حجرات)5-منطق گرایی(125 نحل).6- قاعده محوری و قانون گرایی(189 بقره).
نکات:1- عاقل راه و روش اکثریت را ملاک حق بودن نمی داند(100 مائده)2- عاقل  ملاک قضاوت را فعل و عمل  قرار می دهد نه ادعا و سخن(204 بقره) 3- نشانه جهل،پیروی از گمان و ظن و نشانه عقل پیروی از یقین است(36 یونس.36 اسراء)4-عاقل به عبرت حوادث می نگرد و جاهل به کمیتها و صورتها(22 کهف)5-
عاقل اصل را  بر بهره ابدی می نهد اما نصیب و حق خود از دنیا را فراموش نمی کند(77 قصص)6-عاقل همه دیدگاهها و سخنان را می شنود آنگاه دست به قضاوت می زند(17،18 زمر) 7-شاهد گرفتن یا دریافت رسید معتبر در تعاملات مالی از نشانه های عقل و دوراندیشی است (نمونه:282 بقره. 6 نساء"فاذا دفعتم...").
 

5-اعتدال و میانه روی:

نمونه:29 اسرا.110 اسراء.67 فرقان.19 لقمان.1 حجرات.


6-ایمان(به مسیر و هدف):
نکته: 1- از نشانه های  ضعف ایمان و اعتماد به نفس ،عدم استقلال در اندیشه ، تاثیر پذیری مداوم و تغییر اعتقاد بر مبنای تغییر شرایط بیرون است (20 بقره"کلما اضاء...". 72 و 73 نساء)2- نیروی ایمان می تواند گروه اندک را بر گروه زیاد ،غالب کند(249 بقره"کم من فئة...").3- ایمان واقعی آن است که از درون بجوشد نه آنکه متصل به شرایط  بیرون باشد (نمونه: 144 ،173آل عمران).

7- حق شناسی:
 نمونه:60 رحمان.77 قصص (و احسن ...). 6 تا 11 ضحی.
نکته: از ابزارهای حق شناس نمودن انسانها  یادآوری نعمت است( نمونه:47 ، 49 بقره. 103 آل عمران. 7 ،11 مائده. 10 اعراف.26 انفال).
حق شناسی نسبت به خداوند:(نمونه:114 نحل).
حق شناسی نسبت به والدین:(23،24 اسراء . 15 احقاف.
14 لقمان).
نکته:حق شناسی و شکرنعمت  موجب فزونی نعمت می گردد(7 ابراهیم).

8-اخلاص: (نمونه:9 انسان)


9-عزت نفس: (نمونه:273 بقره.63،72 فرقان).

10- محبت و مهر ورزی :
نمونه : سهل گیری(280 بقره). انفاق وقرض(نمونه:245 بقره.ذاریات19) کمک و یاری در نیکی و خیر(2 مائده). اصلاح بین دیگران (10 حجرات) دعای خیر(10 حشر)....

نیکی و مهرورزی نسبت به والدین:(نمونه: 23اسراء).
نکات:1-ایثار از مصادیق برتر محبت و مهر ورزی است
(نمونه: 9 حشر)2-خداوند طرف اصلی معامله انسان در نیکی و یاری به دیگران است(245 بقره).

11-عفو و گذشت:
نمونه:178 بقره.45 مائده.96 مومنون.22 نور.34 فصلت.37،40 شوری.
نکته: عفو و گذشت خدا نسبت به انسان گاه از مصادیق نعمت است( 52 بقره) و گاهی از مصادیق پاداش(31 نساء).

12-صبر:
نمونه:186 آل عمران(وان تصبروا...).
نکته:صبر (در آیه 3 عصر)قوام  و پایه ایمان و عمل صالح  دانسته شده از آن رو که عطف صبر به حق ،عطف جزء به کل است.

13-خوشرویی و حسن خلق :
نمونه:159 آل عمران.


14-ادب - تواضع:
ادب نسبت به خدا:نمونه:12 طه.

ادب نسبت به رسول:نمونه:2 حجرات.
ادب در علم آموزی: نمونه:66 کهف.
ادب نسبت به والدین:23،24 اسراء.


15-پاکیزگی و آراستگی:(4،5 مدثر).

ب: رذائل:
1-جهل:
آثار:1- از دست دادن بهره کثیر برای به دست آوردن بهره کم و ناچیز(نحل 95) 2-مجادله  و اظهار نظر درندانسته ها (نمونه: 66 آل عمران)3-دامن زدن به نزاع و تفرقه به جای پرداختن به نقاط اشتراک(نمونه:آل عمران 105)4- غلوّ(نمونه:171 نساء )5- تحریم حلال(87 مائده.1 تحریم)6-تقلید(104 مائده)7- قیاس:نمونه 275 بقره(انما البیع مثل الربا)8- خرافه ورزی (نمونه:40 اسراء.149 تا 159 صافات).
بدترین انسانها نزد خدا جاهل ترین آنانند(البته نه جاهلانی که جهلشان در خدمت منافع الهی است)22 انفال .44 فرقان.
بدترین نوع جهل،جهل مرکب است(نمونه:104 کهف).

2-نفاق و دورویی: 
 نمونه: 44 ،204 بقره.2،3 صف.11 فتح(یقولون بالسنتهم...).

3-بخل:
نمونه:180 آل عمران.9 حشر(و من یوق ...).

4-حرص:
نمونه: 32 نساء.11تا 15 مدثر.

5-عجله ورزی :
نمونه:83 نساء.16 قیامت.6 حجرات.

6-رهبانیت:
نمونه:27 حدید(ورهبانیة ...).

7-همنشینی با فساق- تقلید و دنباله روی :
نمونه: 118 آل عمران. 140 نساء(فلا تقعدوا...). 68 انعام .
سرانجام تقلید و تبعیت کورکورانه:27،28،29 فرقان. 66،67 احزاب.

8-تکبر و غرور:
نمونه: 113 بقره. 37 اسرا.18 لقمان .
نکته:1- میل به ستایش و تمجید از آثار غرور است(188 آل عمران) 2-توهم از آثار غرور و خود شیفتگی است(نمونه: 111 بقره.18 مائده ).


فصل دوم: گناهان و واجبات
 الف: گناهان:

دلایل گناه :

1-جهل  2- غلبه امیال(نمونه:87  بقره"افکلما...".70 مائده.14 نمل ) .

خاستگاه اصلی  گناه، نفس اماره درون است (53 یوسف) و وسوسه های بیرونی شیاطین(جن و انس)، تحریک  کننده آن  (نمونه:168،169 بقره).

نکات:

1- بهانه جویی توجیهی برای نافرمانی است(نمونه:55 بقره، 167آل عمران"قالوا..." 183آل عمران.42 توبه.90،91،92،93 اسراء.13 احزاب)2- نتیجه تکوینی ارتکاب مداوام به جرائم و گناهان بزرگ ،کفر به خداست(10 روم) 3-واجب و حرام گاه مستقل و گاه  تبعی است(مانند محرمات و واجبات مربوط به امور زناشویی و...)4- گناه بودن یک فعل ،وابسته به نوع قصد و نیت است(نمونه: 225 بقره. 89 مائده.106 نحل )5-نیتهای پلیدی که انجام آنها با مانع (بیرونی)روبرو شده می توانند مشمول بازخواست و مجازات واقع شوند(284 بقره) 6- اضطرار، ممنوع را مباح می کند(نمونه:173 بقره)آنچنانکه عسر و حرج ،تلکیف واجب را ساقط می نماید(78 حج "وما جعل...").7-بهترین راه مصونیت از گناه ،زیاد کردن هر چه بیشتر فاصله و حاشیه با مواضع و پرتگاههای گناه است(151انعام"ولاتقربوا...").

دلایل  حرمت و ممنوعیت:

1-فساد ذاتی فعل(فساد کلی یا غالبی) 2- صرف امتحان(نمونه: 35 ، 102 ،249 بقره. 94 مائده.155،156 شعرا.163 اعراف ) 3- تنبیه و مجازات :مانعیت وضعی بین انسانها و بعضی نصیبها وبهره ها، که گاه به صورت عمومی و تشریعی است(نمونه:160 نساء. 26 مائده ) و گاه به صورت فردی.

نکته: بعضی حرمتها نسبی و مخصوص بعضی انسانها از جهت مقام و جایگاه  آنهاست. نمونه:3 نور. 52 احزاب.53 احزاب(ولا ان تنکحوا ...).

گناهان سه نوعند:1- گناهان عقیدتی(کفر و شرک)2- گناهان قلبی(ایمنی از مکر الهی و  نا امیدی از رحمت)  3- گناهان عملی .

گناهان:
1- کفر2-شرک(نمونه:73 مائده).
نکات:1-کسی که بر کفر یا شرک بمیرد مشمول عفو یا شفاعت در قیامت واقع نخواهد شد(نمونه:48،116 نساء. 72 مائده) 2-کفر یا ذاتی است (نمونه:6 بقره) ویا عارضی(42،43 نمل.53 قصص)
3-پاداش اعمال نیک کافردر همین عالم  به وی عطا می گردد(هود15) ولی اگر کفر، بعد از ایمان واز نوع ارتداد باشد پاداشی به عبادات سابق فرد تعلق نمی گیرد و همه ،حبط ونابود می گردند(  217 بقره"ومن یرتدد...".5 مائده"و من یکفر..." . کهف 105)4- اهل کفر اتحاد و دوستی واقعی نسبت به یکدیگر ندارند(14 حشر"تحسبهم..." 16 حشر ).
بدترین نوع  نفاق ، نفاق در ایمان است یعنی کفر به دل و تظاهر به ایمان(نمونه : 8 ، 14 بقره . 167 آل عمران"یقولون..." .61 ، 62 نساء ).
نشانه های اهل نفاق: (نمونه: 119،120 آل عمران.65 ،142،143 نساء.47،48،49،50 توبه).

 

3- ناامیدی از رحمت :(یوسف 87"انه...").

4-ایمنی از مکر و عذاب الهی:(99 اعراف).

5-قتل عمد (نمونه:93 نساء. 32 مائده).

6-دزدی - غصب:

نکات:1-برداشت به اندازه (به عنوان مزد سرپرستی) از اموال یتیم تا رسیدن او به سن بلوغ (به شرط نیاز)اشکال ندارد(6 نساء)2-کم فروشی مصداقی از دزدی است(1،2،3 مطففین)3-خوردن و نوشیدن از خانه برادر وخواهر و عمه وخاله ودایی وعمو ودوست و کسی که کلید خانه او به دست انسان است نیاز به اجازه  نداشته وحلال  است(نور61) 4- وارد شدن به خانه دیگری برای برداشتن مال و وسیله خود درصورتی که کسی در خانه نباشد بی اشکال است و مصداق غصب و تجاوز به حریم نیست.(29 نور).

7-اذیت و آزار(نمونه:58 احزاب).

8- ربا:(275،278،279 بقره. 130 آل عمران )

نکته:انفاق نیک سودآورتر است تا کسب حرام(276 بقره).

9-رشوه: ( 188 بقره)

10-فحشا(زنا و لواط):32 اسرا.55تا 58 نمل.

11-دشنام و توهین :(108 انعام)

12-دروغ:

بدترین نوع دروغ،دروغ بستن به خداست(نمونه:79 بقره.78 آل عمران).

13-بدعت در دین (نمونه:103 مائده.136،138،139،143،144 انعام.37 توبه.59 یونس.4احزاب).

14-خیانت (نمونه:161 آل عمران).

نمونه:1-تحریف حقیقت( نمونه:59بقره"یسمعون...".75 ،181 بقره) 2- کتمان حقیقت و شهادت (نمونه:159، 282 بقره(و لا یاب الشهداء...) . 283 بقره"ولا تکتموا الشهادة". 187آل عمران) .

15- فریب (نمونه:16 مجادله).

16- اسراف و تبذیر:(31 اعراف.26،27 اسرا).

17-خوردن گوشت مردار(مگر آنچه به وسیله سگ شکاری صید شود) و گوشت خوک  و آنچه اسم خدا برآن برده نشده (173 بقره.3 ،4 مائده).

18-فتنه انگیزی و تفرقه افکنی (نمونه:191 بقره).

19-غیبت:(12 حجرات).
نکته:دادخواهی مصداق غیبت نیست( 148 نساء).

20-تهمت:

نمونه:112 نساء.15،16 نور.12 حجرات"اجتنبوا...".94 نساء(ولا تقولوا...).

نکته: همیشه اصل بر اصالت  صدق گفتارانسانها در مورد خویش است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود(61 توبه).

21-عهد شکنی (نمونه:27 بقره.75 و 76 توبه).

نکته:1-مجازات خیانت وپیمان شکنی،پیمان شکنی است و مجازات تهدید به آن ،تهدید متقابل است(194 بقره.58 انفال) 2-وفاداری خداوند نسبت به عهد خود منوط به عهدگذاری انسان نسبت به خداست.نمونه:40 بقره.انفال19(وان تعودوا نعد).

22-سحر:(102 بقره).

23-خوردن شراب:(219 بقره ).

دلیل ممنوعیت:91 مائده.219 بقره.

24-قمار:( بقره 219).

25-ظلم پذیری و ذلت :

نمونه:279 بقره(لا تظلمون و لا تظلمون).75 ، 97 نساء.

26- گمراه  کردن (نمونه:25 نحل).

27- تکیه به اهل ظلم یا کفر (نمونه:60 نساء.113 هود).

28-معاونت  در جرم و گناه:

نمونه:2 مائده(ولا تعاونوا...).85 نساء(ومن یشفع شفعة سیئة...)

29-قطع پیوند:(1 نساء"واتقواالله...".25 رعد).

30-فرار از جنگ:(15و16 انفال).

31-تمسخر و تحقیر:(11 حجرات).

32-تجسس:(12 حجرات).

33- ترک ذکر و یاد خدا:(60 غافر).

 

مباحث فرعی :
الف: مجازات:
دلایل  مجازات:1-اجرای عدالت 2- انتقام و تشفی(نمونه:22 سجده.136اعراف) 3-تطهیراز گناه یا آگاهی وتذکر در جهت توجه دادن  انسان به سوی خدا (نمونه:130 اعراف.118 توبه.21 سجده ).

نکته:در مجازات نوع اول و دوم،عبرت دادن به دیگران نیز مورد هدف  است(نمونه:66 ،179 بقره.12 حاقه).

مجازاتهای الهی :
1- مجازاتهای شرعی:
 الف: کفاره (نمونه:89 مائده).
ب:دیه:نمونه 92 نساء(البته دیه در معنای دقیق جبران خسارت است ونه مجازات).
ج:
تعزیرات (نمونه:15 و 16  نساء).
د:قصاص(178 بقره.45 مائده).
ه:
حدود( 33 ،38 مائده.2،4 نور).
2- عقوبتهای دنیایی :
نمونه:7 ،  15 ، 59 بقره.61  بقره(وضربت...). 112 آل عمران.13 مائده(تا"قلوبهم قاسیة").14 مائده.25 ،110 ،129 انعام.166 اعراف (مسخ). 77 ،85توبه.46 اسرا .124 طه.4 نمل.40 عنکبوت .16 سبا.28 محمد(حبط اعمال).160 نساء(تحریم).96 اعراف (سلب نعمت).93 انعام و50 انفال(جان دادن سخت).98مریم(هلاکت).54 آل عمران،43 فاطر "ولا یحیق..." (بازتاب به مثل بدی و مکر ).


3-مجازاتهای اخروی:
نمونه: 161 ، 162 بقره.
77 آل عمران.41 اعراف. 56،145 نساء .35 توبه.106 هود.108 مومنون(تحقیر).43 تا 48 دخان.49 دخان(تمسخر) .34مطففین(تمسخر).34 جاثیه(نسیان).50 اعراف( ایجاد حسرت و عذاب روحی  با نشان دادن پاداشهای اهل بهشت).

نکات: 1- هیچ  دلیل و وعده ای  بر ابدیت عذاب در جهنم برای هیچ انسانی  وجود ندارد(107 هود)2-
مجازات همیشه بعد از هدایت و اتمام حجت صورت می گیرد(131 انعام. 15 اسرا"و ما کنا..." )3-قوانین جزایی عطف به گذشته نمی شوند (نمونه:38 انفال) 4-در بسیاری از عقوبتهای دنیایی، تر و خشک و خوب و بد با یکدیگر می سوزند(25 انفال).5-مجازات  انسانها از جهت جایگاه معنوی یا اجتماعی و درصد  عقل و بیان حجت و آزادی و میزان دسترسی به حلال، متفاوت است.نمونه:25 نساء(فان اتین...). 30 احزاب.
ب: توبه:
نمونه: 89،135  آل عمران. 18 ،64 ،110 نساء.39 مائده .102توبه.119 نحل. 3 هود .53 زمر.8 تحریم.
275 بقره "فمن جاءه...".
1-
بخشش بدون مجازات تنها مربوط به توبه از گناهانی است که با جهل علمی  صورت گرفته اند( 17 نساء.54 انعام"انه من عمل..." )2- ترک کبائر موجب بخشش صغائر می گردد(31 نساء)3-وجود واسطه به قبولی بیشتر دعا و توبه  کمک می کند(64 نساء.35 مائده)4- توبه گاه امری الهامی و معلول بازگشت خداوند وفراخوانی اوست (118 توبه)5-توبه واقعی نه تنها موجب بخشش گناهان بلکه تبدیل گناهان به حسنات می گردد(70 فرقان).


ب: واجبات

دلایل واجب :

1- صرف امتحان(نمونه:37 حج. 101تا 106 صافات.143 بقره"و ما جعلنا...") 2- حسن و فایده مهم و ذاتی فعل.

نکته:بیان همگانی بودن وظیفه و تکلیف، از ابزارهای تشویق مخاطب نسبت به آن است(183 بقره).

واجبات دو نوعند:

1- واجبات اخلاقی:
نمونه:

-درستکاری و  امانت داری:(2 ، 58 نساء.35 اسرا ).
-عدالت:(58 ،135 نساء. 42 مائده"وان حکمت...".8مائده.152 انعام"واذاقلتم...".33 اسرا"فلا یسرف فی القتل".9 رحمان ).

- امر به نیکی و نهی از ظلم و جرم:(نمونه:104 آل عمران.63 مائده ).
- وفای به عهد:(1 مائده.152 انعام"وبعهدالله اوفوا...".91 نحل.34 اسرا).
- پاکدامنی(5،6،7 مومنون.33 نور).
- پیوند ارحام(1 نساء"واتقواالله...").


2- واجبات شرعی ( عبادی و غیر عبادی)


الف: واجبات عبادی و احکام مربوط به آنها :
- نماز:(نمونه:238،239 بقره. 43،101،102،103نساء. 6 مائده. 78 اسراء).

- روزه:(183،184،185،187 بقره).
- حج:(158،196،197،198،199،203بقره. 95،96 مائده ).


نکات: 1-عبادت ابزار و وسیله است(45 بقره)
2- ارزش و نیز تاثیر عبادت و عمل بسته به قبولی آن است(127 بقره.53 توبه.مائده27"انما...")3-بیان  تسبیح گری موجودات خلقت نسبت به خدا  ابزاری است در جهت تشویق انسان به عبادت(نمونه:1 تغابن)4-یاد خدا از انسان بسته به یاد و توجه  انسان نسبت به خداست(152 بقره).
فلسفه عبادت:1- لذت خداوند از یاد خودو مانع شدن از فراموشی خویش  (14 طه) 2- تطهیر.نمونه:6 مائده (مایریدالله....)3- تقویت تقوی(به دلیل یادآوری مکرر خدا و قیامت) نمونه:183 بقره.45 عنکبوت
4-شکر گزاری در قبال هدایت و نعمت(185 بقره"ولتکبرواالله...").

حمد و تسبیح (نمونه:130 طه.191 آل عمران)،دعا و مناجات، استغفار وشکرگزاری، هر یک نمونه هایی از عبادتند.
نکته: بهترین زمان عبادت، شب هنگام و سحر است(79 اسراء.6 مزمل.18 ذاریات ) .

ب: واجبات شرعی دیگر:
- جهاد ( دفاع):(نمونه:104 نساء. 190 تا 192 بقره.39 انفال).
- خمس:(41 انفال).
- زکات:(60 توبه).

- حجاب (که البته در مستحب یا واجب بودن آن جای تردید است):(31،60 نور.59 احزاب).

فلسفه خمس و زکات و انفاق:103 توبه.7 حشر(کی لا یکون...).
 
فصل سوم: مستحبات و مکروهات(10)
نمونه مکروه:1-قسم خوردن برای امور کم ارزش(نمونه:224 بقره"ولاتجعلوا..." )2-  مجادله و نزاع(46 انفال)3-کردار و گفتار لغو  (3 مومنون)4-  فریاد و سخن بلند و بیجا (19 لقمان).
نمونه مستحب:1-گفتن  ذکر "ماشاء الله لاقوه الا بالله" هنگام درک نعمت و عطا(39 کهف)2-گفتن جمله استرجاع هنگام روی کردن  مصیبت(156 بقره)
3-استعاذه به خداوند هنگام مواجهه با وسوسه(اعراف200) یا آسیب(سوره فلق).
آداب اعمال:
1-آداب عزم و تصمیم:
مشورت:( 159 آل عمران). توکل: (نمونه: 159 آل عمران.23،24 کهف.3 احزاب.38 زمر) .
2-آداب تلاوت قرآن:
204 اعراف.98 نحل.4 مزمل
.

3-آداب نماز:

103 نساء(تعقیبات). 31 اعراف.

5- آداب معاشرت:
27،28 نور.86 نساء.53 احزاب.

نمونه مکروه:فراگوش سخن گفتن در جمع(مجادله 10).

6-آداب بخشش و انفاق:
1- بخشش از مال و کالای درخور(267 بقره.92 آل عمران ) 2- انفاق  و صدقه دادن در نهان ( مگر برای تشویق دیگران): 271 بقره.

نکات:1-خویشان و نزدیکان فقیر و نیازمند مقدم و سزاوارتر به انفاقند(215 بقره)2-منت نهادن در کار خیر (اعم از انفاق مالی و غیر مالی )موجب نابود شدن اجر و ثواب عمل  می شود(  262 ، 263 ، 264 ،266بقره. 6 مدثر)3-ثروت و  مال انسان با انفاق نه تنها کم و ناقص نمی گرددد(39 سبا"و ما انفقتم...")بلکه فزونی و برکت نیز می یابد(261بقره).

 

7-آداب دعاو ذکر:

55،56،205 اعراف.


متفرقه:

1-مسائل خانواده و زناشویی:
(خواستگاری،ازدواج ،اصول معاشرت ومباشرت،طلاق ،وصیت،ارث ،اختیارات، حقوق زوجین ،حقوق  فرزندان،مسائل تربیتی ).
نمونه:222،226،227،228،229، 230 ،231  ،232 ،233 ،234، 235 ،236 ،237 ،240، 241 بقره .3،4،7،11،12،19،20،22،23،24،25،33 ،34 ،35 ،128،129،130 ،176 نساء.49 احزاب.1،2،4،6 طلاق.1،3تحریم.58،59نور.

 
2- پاسخ به  سوالات  و شبهات:
نمونه
پاسخ به شبهات:
32 فرقان.
نمونه پاسخ به سوالات:
220،219 ،222بقره. 127 نساء.1 انفال.85 اسراء.63 احزاب.

نمونه پاسخ به سوالات ذهنی:
الف:حقیقت ملک و فرشته :
1- ملائکه،مخلوقات وخادمین و یاری گران امور الهی اند
(11)2-هوای نفس و  تکبر و نافرمانی در وجود آنها نیست و تابع دستوراتند (49،50 نحل.6 تحریم. 34 بقره)3- در صورتها و شکلهای مختلف خلق شده اند(1 فاطر)4- هر گروه و صنف، مقام و وظیفه ای جداگانه دارند(164 صافات.7 غافر. 1 تا 5 مرسلات.1 تا 5 نازعات.10،11،12 انفطار.4 طارق) 5- بعضی وظایف خاص و دائمی دارند و بعضی  موظف به انجام سفارشها و دستورات موقت (جزیی یا کلی) در امورند(نمونه:12 انفال.125 آل عمران.19 مریم)6-چیزی بیش از آنچه خداوند به آنان آموخته،نمی دانند(32 بقره).
نمونه وظایف:1- حفاظت از ساختارهای خلقت 2-حفاظت از انسانها در قرار گرفتن بر سمت و سوی تقدیر(مرگ مشخص ) (61 انعام.11 رعد) 3-ثبت و گزارش اعمال و امور (29 جاثیه.80 زخرف) 4-تقسیم کننده امورو وظایف بین فرشتگان دیگرو نظارت بر ایشان(4 ذاریات)5-اجرای دستورعذاب یا رحمت و نعمت (70،71 هود)
6- نگاهبانی بهشت و جهنم(نمونه:تحریم 6).

ب:حقیقت جن :
 1-از آتش خلق شده اند(15 رحمان)2-قبل از انسان خلق شده اند(27 حجر)3- انس و جن هر دو دارای اختیار،خطاب و  بازخواست و تکلیف و عقابند (130 انعام)4- قدرت جن بسیاربرتراز انسان است (نمل 39)5- جن و شیطان عالم به هر امر غیبی نیستند (14 سبا.8 صافات .9،10 جن)6-تسلط و قدرت جن و انسان محدود به محدوده  زمین  است  مگر به وسیله ابزار(33 رحمان)7-مانند انسانها  کافر و مومن وصالح و بدکار و  سفیه و دانا دارند (1،2،3،4،11،14 جن)8-  استمداد از جن  و دوستی با او نمی تواند برای انسان منفعت آفرین باشد (6 جن).


ج:حقیقت شیطان:
1-شیاطین طایفه ای از جنیانند (کهف 50)2-فلسفه خلقت شیطان، امتحان انسان است(21 سبا) 3- شیطان نمی تواند اراده و اختیار عمل را از انسان سلب کند بلکه (مانند همنشینی ناشایست)فقط او را  به گناه دعوت می کند(22 ابراهیم).
روشهای دشمنی شیطان:1- وسوسه به گناه 2- دادن وعده فقر (بقره 268) 3-ایجاد بد بینی و دشمنی  بین انسانها یا انسان با خدا
(12)  (169 بقره)4-ترساندن از راه و مسیر صواب( 175 آل عمران)5- سرگرم کردن به وعده ها و آرزوهای دور و دراز(120 نساء)6-  گمراه نمودن از راه تلقین خرافه و ترغیب به بدعت آفرینی  (119 نساء)7- زینت نشان دادن گناه(48 انفال.63 نحل)8- ایجاد غفلت و فراموشی ( 19 مجادله.63 کهف).
 

د:حقیقت مرگ وبرزخ :

نمونه:78 نساء. 169،170 آل عمران.94 انعام.28،29،32 نحل.99،100 مومنون.54سبا.8 جمعه. 46  نازعات. (13)

 

ابزارهای تفهیمی و صنعتهای بیانی:(14)

1- داستان:
نمونه:1-داستان عزیر و  ابراهیم (259 و260 بقره) در جهت بیان حقیقت محیی و ممیت بودن خداوند2- داستان احد: بیان عواقب غرور و سستی 3-داستان 21 تا 26 مائده : بیان رذیله ترس 4-داستان هابیل و قابیل: بیان رذیله حسد5-داستان ایوب و یعقوب: ترسیم فضیلت صبر6-داستان قارون : بیان رذیله بخل و حرص 7-داستان 76 تا 79 انعام: بیان روش مجادله احسن 7-داستان آدم و حوا : انذار از خطر وسوسه شیطان و وسوسه حرص و طمع 8-داستان فرزند نوح :
کار ساز نبودن نسبتها.و.....

2- کلام بزرگان:
نمونه: گفتارهای لقمان .


3-تشبیه :
نمونه:17 ، 19 ، 171 ، 261 ،264 ،265 بقره. 117 آل عمران.125 انعام .24 هود .17 رعد.18،24،26 ابراهیم.31 حج .39،40 نور. 41 عنکبوت .


4- تمثیل:
نمونه:75،76 نحل
.


5- تنظیر(
تمثیل ،بیان  نمونه فرضی است و تنظیر،بیان نمونه واقعی) :
نمونه:59 آل عمران.19 روم  . 5  حج . 57 اعراف.11 ق .

 
6- ضرب المثل :
......
 
7- کنایه و اصطلاح :
نمونه:40 اعراف.40 هود(وفارالتنور).

8-تشویق و بشارت :
نمونه: 133آل عمران. 17 سجده.10،11صف .


9-تهدید:
نمونه:46 انعام.39 توبه.107 یوسف.45 نحل.
68،69اسرا.227 شعرا(وسیعلم...). 102 یونس(فانتظروا...).1 قمر.1 مطففین.1 همزه.

10-انذارو هشدار:
نمونه: 123 بقره .27اعراف  .33 لقمان.105 مائده.6 فاطر.


11-موعظه (امر و نهی ارشادی"نصیحت") :
نمونه: 195 بقره(ولا تلقوا...).101 مائده.8تحریم.

12- نفرین:

نمونه:30 توبه.

13- قسم: (15)
نمونه های فراوان.

14- رمز :
همه حروف مقطعه
.

15- توبیخ:
نمونه: 66،71 آل عمران.43 توبه.13توبه(اتخشونهم...). 1 تحریم. 6 انفطار.2 صف.18 یونس(قل اتنبئون الله...).


16- تمنی:
نمونه:98 یونس.


17- دعا(دعاهایی که از زبان خداوند بیان شده):
نمونه:128 ،250 ،286بقره. ،193،194 8، آل عمران.80 اسراء
و....

18- مدح و ذم(مدح صالحان و سرزنش بدان در جهت تشویق دیگران به ایمان و عمل صالح ).
نمونه مدح:29 رعد.15 مریم.79،109،120 صافات.30،44 ص.146 آل عمران.

نمونه ذم :59 ص. 5 جمعه.

19-پرسش (برای واداشتن به تفکر)
 نمونه :موارد فراوان

20- خطاب مجازی:(16)
 نمونه:95 یونس .44،45،46 حاقه.مائده116.


21- اغراق:
نمونه:37  انبیا.

22- طعنه:
نمونه 74 بقره.

23- تعجیز:
نمونه:23 ، 94 بقره. 168 آل عمران.6 جمعه .

24-تنزیل مقامی:(17)

 

 

 

نویسنده: احمد ابراهیمی نژاد

 

 

 

پایان نگارش: اردیبهشت 94
منابع: ندارد

برداشت و کپی برداری ممنوع است.

 


1- نمونه تفاوت منظور مانند تضاد ظاهری است که بین آیه 78 و 79 نساء برقرار است.
2-نمونه اختلاف مبنا : به عنوان مثال در سوره "عصر"،خداوند با ذکر قسم و تاکید،انسان را نه موجودی مجهول الاحوال و نه متضرر بلکه خاسر معرفی می کند(خسارت نه تنها به معنی عدم سود بلکه به معنی از دست دادن اصل سرمایه است).این حکم خسارت با توجه به الف و لام جنس در کلمه انسان، شامل کل انسانها اعم خداپرست و کافر است.کلمه خسرنیز که به صورت نکره آمده بیانگر آن است که حکم خسارت به هر نحو و شکل(اخروی یا دنیوی و اخروی)برای همه(جز انبیا و اوصیا) امری مسلم است.همچنین آمدن الف و لام جنس  بر سر اسم جمع(صالحات) به معنی شمولیت همه انواع و افراد مدخول الف و لام است به این معنا که رفع حکم خسارت مشروط به عمل به همه اعمال صالح بدون حتی یک سرپیچی و گناه و در یک کلام به معنی عصمت کامل است .اما خداوند در جاههای دیگری از قرآن نه از جنبه عدل،بلکه از زاویه و مبنای واقع بینانه تر و رحمانی تری به مسئله  نگریسته  و با بیان"خلق الانسان ضعیفا"  به حد معقول تری از طلب و درخواست بسنده نموده؛چنانکه از گناهان به ترک"کبائر ما تنهون عنه" و از اعمال صالح به حد مطلوب آن قانع شده است [ومن یعمل من الصالحات من ذکر او انثی وهو مومن فاولئک یدخلون الجنة ].
نمونه تضاد:به عنوان مثال خداوند در آیه 177 سوره آل عمران از سویی خود را بی نیاز از کفر و ایمان انسانها دانسته و ضرری  از کفر کافران را متوجه خود نمی داند و از سویی در همان آیه به کافران وعده عذاب می دهد؛ یا مثلا از سویی خود را "اهل التقوی" می نامد و از طرفی در آیه 16 و 64 اسراء، خود فرمان به فسق می دهد؛ یا مثلا خود را"ارحم الراحمین" می نامد و از سوی دیگر نه بر عفو و نجات و بهشت بردن انسانها بلکه بر پر کردن جهنم از انس و جن  قسم یاد می کند، حال آنکه خود معترف است که راه نجات و توان هدایت همه انسانها را دارد[ولو شئنا لاتینا کل نفس هدیها و لکن حق القول منی لاملان جهنم من الجنة والناس اجمعین].
نمونه ایراد و اشکال: به عنوان مثال خداوند در بعضی جاهای قرآن از انتقام سخن می گوید،در حالی که انتقام صفت موجود ضعیف است و از کینه و عقده  ناشی می شود . روشن است که اجرای عدالت و مجازات با مقوله انتقام متفاوت است و در انتقام هیچ تضمینی بر گذشتن از حد نیست.خداوند چنان از انواع هلاکتها و مجازاتهای سهمگین و گوناگونیهای عذاب در دنیا و آخرت پرده برداری کرده که هدف و غرضی جز عقده گشایی و لذت بردن از این همه تنوع به ذهن انسان نمی رسد.
3- برای  محکم و متشابه  چند معنا می توان قائل شد :1-  محکمات به آیاتی گفته می شوند که ظاهر وباطنشان یکی است ونیاز به تفسیر خاص ندارند ولی متشابهات ،مبهم یا ذو الوجوه و قابل صدق بر بیش از یک مراد و مفهومند 2- محکمات به اصول و قواعد یا قوانین ثابت و غیر قابل نسخ ، ومتشابهات به  قواعد و قوانین نسبی و عرفی یا تعبدی  گفته می شود 3- محکمات، اصولند و متشابهات ،تفریعات اصول4- محکمات، ارکان اعتقادی و عملی اند؛ یعنی چیزهایی که معرفت،اعتقاد و عمل به آنها اصل و لازمه سعادت است و باقی چیزها فرع حاصل یا امر مستحبند.
ابهامات قرآن:ابهام یا مربوط به اصل مفهوم (مانند مفهوم کلمه عرش یا سماوات السبع) ویا مربوط به  مصداق و یا محدوده مصداق است (مانند ابهام در مصادیق محاربه یا فساد فی الارض و...). برای پرده برداری از ابهامات قرآن فهم شان نزول ،تفاسیر روایی ،مبانی عقلی و منطقی ، علم لغت، صرف و نحو،علم اصول ،علوم و یافته های روز، وبالاتر از همه علم حکمت و تاویل، امری اجتناب ناپذیر است .رجوع به تفسیر شرط لازم در اعتبار ترجمه یا رفع ابهامات است ولی شرط کافی نیست ،چرا که بعضی تفسیرها تراوشات ذهنی خود مفسرین است و حتی بعضی تفاسیر آیات که به بزرگان دین نیزنسبت داده می شود گاه چندان با عقل و اصل سازگار نیست و در بعضی موارد تفسیرهای منقول از ائمه رامی توان تفسیر مصداقی دانست ونه تفسیر تام .
4-گاه مترجمین با بعضی ترجمه های مصلحت بینانه، به خیال خود خواسته اند که به نفع خدا پرده پوشی کرده و یا مثلا مصلحت و خوش بینی مخاطب را نسبت به خدا ملاحظه نمایند،در حالی که خداوند خود هیچ ابا و ملاحظه ای از معرفی واقعی خود ندارد؛مثلا عبارت"سخر الله منهم" یعنی اینکه "خدا آنها را مسخره می کند" ،در حالی که مترجم گفته: "خدا کیفر مسخره آنان را می دهد".مترجم صفت "جبار "را در مورد خدا "جبران کننده" معنا کرده در حالی که وقتی کلمه جبار در کنار لفظ "متکبر" قرار گرفته قطعا به معنی  خودرایی و زورگویی است؛ آنچنانکه متکبر را نیز به معنی" بلندپایه "معنا نموده اند در حالی که معنای آن همان معنای واضح"مغرور و فخر فروش" است.همچنین مترجم عبارت "طوعا و کرها" در آیه "وله اسلم من فی السماوات و ما فی الارض طوعا و کرها" را به معنی خواه و ناخواه ترجمه کرده، در حالی که در وجه دقیق تر به معنی رغبت و تنفر است ؛یااینکه"ووجدک ضالا فهدی" چنین ترجمه شده: "آیا خدا تو را بدون شریعت نیافت..."،در حالی که معنی این است که :"آیا خدا تو را گمراه  وسرگردان نیافت...". منان نیز به معنی "منت گذارنده " است ،یعنی همان صفتی  که ما  انسانها آن را زشت و مکروه می دانیم.
بعضی ترجمه های غلط نیز حاصل عدم تسلط کافی مترجم به قواعد نحوی  یا ریشه  کلمات عربی است مانند" فاصبح من النادمین" که  ترجمه شده :" پس او  صبحگاه  پشیمان شد"،در حالی که اصبح در اینجا از افعال قلبی است مانند: جعل و صار .یا مثلا آیه"ان ابراهیم کان امة قانتا" این گونه معنا شده که "ابراهیم به تنهایی یک امت بود" در حالی که "امة" در اینجا به معنی آیین است و ترجمه چنین می شود که "ابراهیم آیین و نماد خشوع بود" .
جالب اینجاست که بعضی کلمات به صورت قاعده مند در همه چاپهای قرآنی به صورت غیر معمول وغلط نوشته شده اند.متخصصین امر در توجیه این نوع کلمات دلیل آورده اند که شیوه های نوشتاری مذکور در قدیمی ترین قرآنها نیزوجود داشته. گویا ایشان  تصور کرده اند که نوشتار جزوی از وحی است و بر این اساس  در کتابت نیز دچار جمود شده اند؛حال آنکه وحی به صورت گفتاری و بیانی بوده .بنابراین شکی نیست که این اغلاط ،سهو کاتبین قدیم است و نه جزوی از اصل وحی و قرآن ؛مانند "سلاسلَ "که به صورت  "سلاسلا"  ، و"لکن هوالله ربی" که به صورت " لکنا هوالله ربی"،و "بایکم المفتون"  که به شکل "باییکم المفتون" و"ایها الثقلان" که به شکل"ایه الثقلان"نوشته شده است.

 

عربی زبانی ظریف و دقیق است و در ترجمه این زبان  به چند نکته مهم باید توجه داشت:

الف:در زبان عربی بسیاری از کلمات دارای دو معنای لغوی واصطلاحی اند . معنای اصطلاحی همان معنای منقول و مشهور کلمه است. بین معنای لغوی واصطلاحی نیز همیشه رابطه وپیوند معنایی وجود دارد واین رابطه یا رابطه جزو است یا اعم یا لازم ویا ملزوم . مثلا معنای لغوی کلمه "جن" در زبان عربی "پوشیدگی و پنهانی " است واین کلمه به موجود خاص نیز اطلاق می شود از آن جهت که پنهان و نادیدنی است، آنچنانکه در کلیه مشتقات این لغت  مانند مجنون،جنین ،جان و جنة نیزمعنای ریشه ای و لغوی(پوشیدگی و پنهانی)، نهفته و مستتر است. یا مثلا کلمه "حج" ، در زبان عربی  به معنی رفتن وطی طریق کردن است لکن چون غالباً این کلمه در مورد رفتن به مکه استعمال شده ،کم کم در آن منحصر شده است.یا مثلا کلمه"صلاة"  در زبان عربی در اصل به معنی دعاست ولی در مورد نماز استعمال غالبی یافته ،از آن جهت که دعا مهمترین و پر بهره ترین بخش نماز است. فهم و تشخیص بین این دو معنا  و اینکه کجا معنای لغوی و کجا معنای منقول، مورد اراده است مسئله ای مهم در ترجمه صحیح قرآن است و بسیاری از مستشکلین قرآن نیز در اشکالات وارده خود در همین مقوله به اشتباه و خلط دچار شده اند.در زبان فارسی نیز گاه عدم تشخیص بین معنای لغوی و مشهور می تواند به فهم و برداشت غلط منجر شود؛ مثلا واژه" دماغ" و "چاق" به ترتیب به معنی مزاج و تندرستی اند ولی در زبان عامیانه به ترتیب در معنای" بینی" و "فربگی "استعمال غالب یافته اند. بنابراین اصطلاح " دماغ چاق" نه به معنی عامیانه (بینی فربه) بلکه به معنای لغوی یعنی مزاج و حال مساعد است.

ب: در زبان عربی تقریبا هیچ دو کلمه ای یافت نمی شود که عینا با یکدیگر ترادف مفهومی یا مصداقی داشته باشند ؛ مثلا  افعال سارَ،ذهبَ،سعی و انطلقَ ، همه به معنی رفتن اند اما هر یک اشاره به یک نوع رفتن دارند ؛یا مثلا در مورد حیوانی مانند شتر ،اسامی مختلفی وجود دارد که هر یک به سن و سال یا نوعیت و خصوصیت خاصی اشاره دارد مانند :جمل،ابل،ناقه ،بعیر،ضامر ،بُدن ،بحیره،سائبه،حام و غیره .در  قرآن گاه در مورد یک  مسمی، مانند عصای موسی(آنگاه که تبدیل به مار می شود)، تعابیر مختلفی مانند  "حیه "، "ثعبان "و"جان " وجود دارد؛ یا در مورد گلی که خداوند  آدم  را ازآن خلق نمود یک جا  به "طین"و "طینٍ لازب" و  یک جا  به " صلصال" و در جایی  به  "حماءٍ مسنون " تعبیر شده. گاهی ما یک چیز را به صورت کلی وگاه نیز به اعتبار وبژگی خاص آن بیان می کنیم ؛اگرچه همه اینها در معنای کلی اشاره به یک مصداق قابل جمع دارند(مثلا طین لازب یعنی گل رس و چسبنده .صلصال یعنی  گل خشک.حما مسنون یعنی گل سیاه رنگ. یا مثلا ثعبان اسم جنس برای مار است و جان  نیز به معنی جانداری است که رنگ چشم او سیاه متمایل به زرد است). بعضی مترجمین در ترجمه این کلمات نیز چندان به ریشه ها توجه نداشته اند؛مثلا  فلان مترجم ، "ثعبان"  را مار عظیم ،"حیه" را مارزنده و "جان" را مار بی آزارترجمه کرده.مترجم  چون گمان  کرده  حیه از ماده حی است پس به معنی مار زنده است در حالی که  این اسم برای مار ،عَلَم (و اعم از مرده و زنده) است.ثعبان نیزدر هیچ جای فرهنگ لغت عرب به معنی مار عظیم نیامده، بلکه گفته شده: اسم عام لکل حیوان من مرتبة الثعابین رتبه الحرشفیات من الزواحف (که اشاره به جنس مار دارد).

 

گاهی نیز بعضی ترجمه های نادرست به این دلیل بوده که مترجم در ظاهر، نوعی ناهمخوانی  بین آیه قرآن و گفته علم مشاهده نموده . مثلا در آیه "یخرج من بین الصلب و الترائب" ،مترجم چون دیده که این  سخن یعنی تراوش اسپرم مرد از بین  استخوانهای سینه، با گفته علم  نمی خواند ترائب را لگن خاصره  ترجمه کرده؛در حالی که دو تفسیر در مورد این آیه می توان ارائه داد؛ یکی اینکه همان گونه که بعضی گفته اند، کلمه "بین" را قبل از ترائب ،مقدر فرض کنیم که در این صورت منظور این نخواهد بود که  سرچشمه نطفه مرد دو ناحیه است بلکه منظور این است که اسپرم مرد از ناحیه بین پشت وسینه تشکیل می شود .توجیه دیگر این است که  بگوییم که  صلب و ترائب، کنایه از همه پشت و رو و اجزای انسان است و منظور،نه محل ساخته شدن نطفه، بلکه محل خروج و جایگاه لذت آن است.در اصول کافی نقل شده که روزی امام صادق(ع) از فردی سوال کرد که عطسه از کجا بیرون آید. جواب داد : از بینى ، فرمود: بخطا رفتى ، عطسه از همه بدن بیرون می آید چـنـانـچـه نطفه از هـمـه بـدن بـیـرون آید گرچه از نقطه خاص خارج شود، سپس فرمود: آیا نبینى که چون انسان عطسه زند همه اعضاء بدنش تکان خورد؟

 

5-از آنجا که نزول بسیاری از آیات بر اساس پیش آمدها و  شرایط و مقتضیات انجام می شده ،بنابراین چندان نظم موضوعی در قرآن شکل نگرفته واین نزول تدریجی نیز، یکی به دلیل ضرورت آهسته و پیوسته بودن تعلیم و تعلم و دیگری لزوم انطباق نزول آیات با پیش آمدها و مناسبات آنهاست .عدم ارتباط موضوعی نه تنها بین بسیاری از آیات بلکه  گاه در ارتباط بین جملات یک آیه نیز به چشم می خورد.هرچند که  ترتیب سوره ها و آیات و تعداد آنها و نامگذاریهای سوره ها مربوط به اصل وحی است ولی در هر حال قرآن بر اساس نظم موضوعی نازل نشده ،آنچنانکه نزول هر آیه نیز همیشه مربوط به آخرین سوره نازل شده نبوده است .
6- البته ترسیم صفات و ویژگیهای کلی انسان در قرآن چندان تعاریف مطلوب و مثبتی نیستند(نمونه:19،20،21 معارج.72 احزاب"انه کان...".54 کهف.11،67،83،100 اسراء.15،16 فجر.12 یونس.9،10 هود.49 زمر.5 قیامت.4 نحل.23 فجر.6،7 علق.65عنکبوت.66 حج ).
7- گاهی نیز خداوند بعضی انسانها همچون انبیا و اولیا یا مدعیان دوستی و ایمان را به صورت اختصاصی  امتحان  می کند(2 عنکبوت). این امتحانات در حیطه سنجش اطاعت و ایمان و متناسب با تعلقات و شرایط خاص و حساس انسان اند آنگونه که امتحان  یوسف مجرد به گناه شهوت و امتحان مریم پاکدامن و آبرودار به عطاکردن فرزند بدون پدر وامتحان ایوب غرق در ثروت، به فقر و تنگدستی و امتحان ابراهیم به قربانی کردن تنها فرزند دلبندی  است که بعد از عمری طولانی به او عطا گردیده، والبته امتحانات انبیا درجهت شناساندن آنها به انسانها نیز هست. گاه امتحانات در وادی قرب و دوستی چنان سنگین می شود که خداوند به توقعی  جز قربانی کردن همه داراییها و داشته ها از سوی انسان نسبت به خود قانع نمی شود تا در عوض او نیز همه چیز را به پای انسان ریزد.
امتحانات الهی تنها در جهت تمایز نیست بلکه گاه اراده او بر این است که مومنین را در تلاطمات و تناوبات نعمت و بلا در جهت مورد نظر خویش پرورش دهد( نمونه:10 و11 احزاب).
گاه مقدرات خاص الهی  ظرف و قالبی  برای به فعلیت درآمدن صفات نهفته انسانها و امتحان ایشان است (نمونه:165 انعام.126 توبه ) . گاهی نیز بعضی انسانها مایه امتحان  بعضی انسانهای دیگر واقع می شوند(20 فرقان"و جعلنا...".4 محمد"ولکن لیبلو...")ودر این بین گاه بسیاری انسانها قربانی امتحان بعضی دیگر می گردند(5ممتحنه).
امتحان تنها به سختیها نیست بلکه گاه به نعمتها و داراییهاست (نمونه:15 تغابن).
انسانها طبق همان درجه وجایگاه ایمانی و عقلی و علمی و عملی که قبل از زندگی دنیایی داشته اند،خلق می شوند، هر چند که  راه ومسیر تغییر همچنان به روی انسان باز است .امتحان بیشتر مربوط به انسانهایی است که ماهیت درون و ازلی آنان از جهت شقاوت یا سعادت کاملا واضح و آشکار نیست وتکلیف خیر و شر ایشان در عالم ذر قطعی نشده . آنان که قبل از این عالم در امتحان ایمان و تقوی پیشرو و اول بوده اند در این عالم نیز پیشرو و برتر بوده و جزو انبیا و اوصیایند.
8-مرحله اول معاد خود شامل چندین واقعه است .ظاهر این است که واقعه اول نفخ صورو مرگ موجودات است و بعد زلزله عظیم و بعد خاموش شدن تدریجی خورشید  و همزمان گرمای سوزان زمین و جوشش دریاها (به دلیل حجیم شدن خورشید) و بعد از میان برداشته شدن جاذبه در جهان هستی و برخورد کرات و کهکشانها به یکدیگر.
اگر بعضی از این وقایع را در مرحله دوم ذکر نموده ایم به این جهت است که بعضی آیات این حوادث و نفخ صور دوم و زنده شدن مردگان را با هم ذکر نموده اند.

9-مسلما پیامبران اولوالعزم در درجه و فضیلت  برتر از دیگر رسولانند و از میان ایشان نیز  آن کس که خداوند مستقیم با او سخن گفته  یا صبر و مشقت  بیشتری در هدایت قوم خود متحمل شده درجه برتری نسبت به دیگران دارد، مانند حضرت موسی که نام او نیز بیش از دیگر پیامبران در قرآن آمده. نکته دیگر در باب  نبوت، مسئله تعداد انبیاست . اینکه بعضی عدد پیامبران را بالای صد هزار  نفر ذکر کرده اند امری است که از سندیت محکم و مقبولیت عقلی چندانی برخوردار نیست.نهایتا می توان با توجه به عبارت"و منهم من لم نقصص علیک"این تعداد را در حد صدها نفر ذکر نمود و نه دهها هزار نفر.

10-معمولا واجبات از روی وظیفه و حساب انجام می شوند ولی مستحب  از روی اختیار و شوق ، و این ارزشی برتر دارد و برای همین است که  ثواب بعضی مستحبات  بیش از عبادت واجب است.

مستحبات  به دو قسم  عبادی و غیر عبادی تقسیم می شوند.عبادت مستحبی،هر عبادت خارج از حد واجب است وهر عبادت واجب،نوع مستحب را نیز در کنار خود دارد.

انجام مستحبات عبادی در  زمانها و مکانهای معنوی در ازدیاد شوق و توجه و فضیلت عمل  موثرتر است و اصولا انجام مستحبات "عبادی" در زمانی نیکوست که انسان دارای ذوق و شوق و حال معنوی باشد . اگر انجام مستحب مانع از وظیفه واجب و اهم شود کمال و ثوابی در آن نخواهد بود .
عبادات مستحب صرفا جنبه معنویت و ثواب دارند.مستحبات غیر عبادی نیز یا جنبه فیض و ثواب دارند یا اینکه  انجام آنها به دلیل تاثیرات خاص و مثبت  جسمی یا روحی است .

ترک مکروهات اولی از انجام مستحبات است ( آنچنانکه ترک رذائل نیز مقدم بر کسب فضائل است) زیرا زدودن غبار مهم تر از تزیین است.همان گونه که گناه بر دل انسان حجاب و سنگینی می افکند کثرت بعضی مکروهات نیز چنین است. علاوه بر این،ترک مکروهات باعث ایجاد  فاصله هر چه بیشتر انسان با گناهان می گردد.

آداب و سنن:
بعضی مستحبات مستقلا مورد امرندو بعضی دیگر تابع فعل دیگرند که آداب نام دارند، مانند آداب معاشرت،معامله وغیره.گاهی نیز ممکن است  فعلی فی نفسه مستحب به شمار آید  ودر عین حال جزو آداب فعل دیگر نیز واقع شود.
فرق مستحب و سنت: سنت:سنت به هر مستحب و عمل نیکی  گفته می شود که اثر آن مداوم وپایدار وفضیلت آن برتر از مستحبات معمول است . سنت به سیره های رفتاری بزرگان دین نیز گفته می شود .در واقع ،مستحب مسائل مورد سفارش و سنن مسائل مورد عملند. (البته سنت در معنای عام بر همه مستحبات وآداب دینی اطلاق می گردد).
11- بعضی فرشتگان خود روسائی اند که زیر دستان و کارکنان انبوه  در اختیار  دارند.همان گونه که حاکم و رئیس جمهور یک کشور ،عمال و کارکنان و زیر دستان بالا و پایینی دارد که دستورات کلی یا جزیی او را به پیش برده و انجام می دهند در دستگاه الهی نیز همین وضع حاکم است .در واقع از آنجا که خداوند سیطره تفصیلی نسبت به همه امور ندارد از این رو فرشتگان بی شمار الهی (که در نقطه نقطه عالم هستی حضور دارند) چونان رباتهایی  که روی آنان برنامه های خاص نوشته شده ، وظیفه خود را به خوبی دانسته وهدف دقیق خدا  را در امور جهان به سرانجام می رسانند.در واقع کارفرما،مهندس و بنا کننده عالم فقط خداست (که البته امر خلقت نیز امری بسیار تدریجی و طولانی است)ولی ناظر و اداره کننده تنها خدا نیست.بنابراین فرشتگان معین و محافظ  محسوب شده و عبارت" والله من ورائهم محیط" نسبت به امور عالم نیز،احاطه اجمالی است(مانند احاطه یک حاکم و رئیس جمهور نسبت به امور جامعه و انسانهای تحت حکومت خود ). خداوند  نیز وجود همیاررا برای خود فقط در خالقیت نفی نموده نه در اجرا و  نظارت و محافظت وثبت وگزارش .بعید نیست که بگوییم بعضی فرشتگان نیز خود دارای بعضی اختیارات ،تشخیصها و تصمیم گیریها نسبت به امور انسانها، البته در چهارچوب قوانین تعریف شده الهی اند.
فرشتگان نه مانند انسان دارای اختیار تام و دلخواهی اند و نه مانند دیگرجانداران فاقد عقل و خردند.
12- گاه ایجاد بد بینی، به وسیله خواب و رویا (احلام و تسویلات)انجام می شود.
13-  نفس واسطه بین جسم و روح است .هنگام خواب  روح از بدن خارج می شود ولی بقای نفس باعث اتصال دوباره روح به بدن می گردد اما هنگام مرگ هم روح و هم نفس از بدن جدا می شود . کلمه"توفی"(به معنای دریافت کامل روح) که بارها در قرآن آمده به معنی دریافت و خروج  روح و نفس از بدن هنگام مرگ است.

14-ابزارهای تفهیمی مانند داستان،کلام بزرگان،تمثیل،تنظیر، ضرب المثل،پرسش و غیره.صنعتهای بیانی مانند تشبیه، کنایه و اصطلاح، اغراق،طعنه، تعجیز، تنزل مقامی و غیره.

15- آغاز شدن بعضی سوره ها با قسم نشانگر اهمیت و بزرگی خبر بعداز آن است .معمولا انسان ابتدا عقیده یا خبر خود را بیان کرده و بعد  قسم یاد می کند ولی اگر کسی حرف خود را بدون مقدمه باقسم شروع  کند حاکی از آن است که گفتار اوبسیار راست ودقیق و برای شنونده ، حیاتی واساسی است (وانه لقسم لو تعلمون عظیم).

قسم خداوند گاه از آن جهت است که خود را متعهد بر فعل و عمل خاص قرار داده و در آن تغییر و تبدل ایجاد نکند ،ولی در هر حال احساست خداوند در هنگام عمل همیشه به اندازه زمان قسم و وعده نیست؛ بر این اساس ممکن است که او حیلتها و راهکارهایی را برای برون رفت از بعضی قسمهاعملی سازد که در عین حال به وعده خود نیز عمل کرده باشد ؛درست مانند قسم ایوب(ع) بر زدن صد تازیانه به همسر خود،که بعدا با فرمان خدا فقط با زدن یک ضربه با صد رشته نازک آن را عملی ساخت!

اینکه خداوند در قرآن  به چیزهایی مانند تین و زیتون ، خورشید ، شب و روز یا آسمان  قسم یاد کرده،روشی است که شعرا نیز در کلام خود به کار می برند مانند قسم به چشم و زلف  معشوق  یا مظاهر طبیعت مثل کوه ودریا وصحرا،و هر چیز که نزد گوینده بزرگ و پر ارزش  باشد، والبته هرچیز که خداوند بدان قسم یاد کرده بی تناسب با موضوع و گفتار بعد از آن نیست مانند قسم به عصر(زمان) در سوره عصر، که در آن  بحث از خسارت انسان است و خسارت نیز همان از دست دادن زمان در جهت کسب کمال و معرفت و عمل است.

16-خطاب مجازی همان اصطلاح"به در گفتن و دیوار شنیدن"است. در بسیار جاهها خداوند پیامبر را مخاطب قرار می دهد اما منظور دیگرانند، یا امتهای دیگر را مورد خطاب قرار می دهد اما هدف ، امت مخاطب است.
17-تنزیل مقامی یا مماشات ذهنی ،سخن گفتن متناسب با درک و تخیل مخاطب است ،آنگونه که والدین با کودک خود نیزغالبا بر اساس تصورات و تخیلات خود او سخن می گویند.مثلا واضح است که  در عالم خارج از جو زمین، به علت نبود جاذبه ،بالا و پایین معنا ندارد و این ماهستیم که بر حسب توهم، آسمان را بالا و زمین را پایین تصور کرده وفکر می کنیم که ممکن است ماه وستارگان از جای خود کنده شده وبر زمین سقوط کنند ؛پس جمله " و یمسک السماء ان تقع علی الارض" مماشات با همین نوع تصور است.یا مثلا با آنکه  در واقع ،خورشید ساکن و زمین در حرکت است اما ما انسانهاهمیشه عکس آن را تصور میکنیم ،پس خداوند نیز آنجا که می گوید"فان الله یاتی بالشمس من المشرق" یا" تغرب فی عین حمئة" در واقع بر اساس تخیل ما سخن گفته است .یا مثلا از آنجا که انسانها در زمان قدیم از وجود چیزی به نام کهکشان و وجود اعداد میلیاردی و بیلیونی نا آگاه بوده اند پس خداوند عبارت"هفت آسمان" رابه کار برده  تا با درک و فهم مردم زمانه خود سازگارتر باشد.همچنین عدم آگاهی مردم از وجود قانون جاذبه ایجاب نموده که خداوند نگهداری کرات و ستارگان را با عبارت" ما یمسکهن الا الله" به خود نسبت دهد.
 
 
 
  • احمد ابراهیمی نژاد