مدار اندیشه

مدار اندیشه
نویسنده:احمد ابراهیمی نژاد
دانش آموخته علوم دینی
اخطار:
مطالب و نوشتارهای این سایت ،کاملا شخصی و بدون هرگونه برداشت ازکتاب ،سایت و منبع دیگر بوده و تمامی حقوق آن متعلق به نویسنده است. هر نوع کپی برداری و برداشت از نوشتارهای این محموعه اکیدا ممنوع می باشد.


آخرین نظرات

۶ مطلب با موضوع «گفتارها» ثبت شده است

ساختار شعر:

شعر چهار ساختار دارد: موضوع ،قالب گفتاری،صنعت گفتاری و نوع بیان.

موضوع شعر می تواند هجو،طعن،ذم،مدح و ستایش،شکوه،عشق و دلدادگی ،نیاز و طلب یا بیان سخنی عقلی و یا حکمت آمیز باشد(موضوعات اخلاقی نیز زیر مجموعه موضوعات عقلی اند).

قالبهای بیانی نیز که ظرف موضوعات بیانی اند عبارتند از :

1- احساسی 2- عرفانی3- حکمی و عقلی(که به صورت قاعده یا پند و موعظه یا تمثیل بیان می شود).

هر یک از این قالبها و موضوعات خود با ابزارها و صنعتهای بیانی مختلف همچون تشبیه و تنظیر ، استعاره ، کنایه و اصطلاح ، رمز، تمثیل و حکایت ،پرسش،مدح شبه ذم،ذم شبه مدح،خطاب مجازی،تنزیل مقامی، اغراق و غیره اراِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِئه می شوند. نوع بیان نیز می تواند عامیانه،عادی ، رمانتیک یا لطیفه گونه(طنزگونه)باشد،که البته بیان رمانتیک مربوط به شعر احساسی و عارفانه است.

نمادها:

شبیه سازی و نماد سازی اعم از صنعت تشبیه است که هنری مهم در شعر به شمار می رود. در طبیعت ،هر نبات و جماد و انسان و پرنده و جاندار (اعم از واقعی یا افسانه ای) و حتی هر سیاره و کوکبی نماد ویژگی و صفتی اند، مثلا:

اسب:نجابت. موش:ترس . سگ:وفاداری. بوقلمون:دورنگی . کبوتر:عشق و صلح. شیر: قدرت و شجاعت. روباه: مکر و نیرنگ . گرگ: بی رحمی و ستم . طاووس: زیبایی،غرور و خود پسندی . الاغ: نفهمی و نادانی . بلبل:عاشقی، شیرین  سخنی . هما: خوشبختی . خروس: غیرت . میمون: مسخرگی...

سیارات:

مریخ: دلاوری و سلحشوری . زهره(ناهید): خنیاگر،سراینده، مطرب . زحل: پاسبان و خزینه دار فلک . ماه: وزیر،برید و رسول .عطارد(تیر):نویسنده و دبیر . خورشید: پادشاهی و قدرت .  مشتری(برجیس): قاضی و سخنور....

انسانها:

قارون: بخل و زراندوزی . ایوب:صبر . مسیح:زندگی بخش . خضر:عمر و بقا ،دستگیری و راهنمایی . حاتم: بخشندگی . فرشته: مهر  . پری:زیباروی بی مهر . رستم: پهلوانی . اسکندر و سلیمان: ملک ،قدرت و  فرمانروایی . نوح : عمر...

طبیعت:

بلبل:عاشق . گل:معشوق . باد:پیک . هدهد:پیک . طوطی: شکر شکنی و کامروایی . سرو:آزادگی ،قامت معشوق . غنچه:پرده نشینی، فروبستگی،زبان بستگی . لاله: خون،داغ و دلسوختگی . نرگس: چشم معشوق ،حسادت و رشک . بنفشه: کرنش،افتادگی ،تسلیم . سوسن: زبان دار خاموش،آزادگی، پاکی. سنبل: موی و زلف . شمشاد: قامت معشوق . یاسمن: بوی خوش و طراوت یار . شقایق: داغ و رنج روزگار . بید: اضطراب . پروانه: عاشق . خزان: یاس و ناامیدی . زیتون: صلح و آرامش . زمستان: ظلم و بیداد . سنگ: جمود و تغییر ناپذیری . آب: حیات و زندگی . مرداب: افسردگی و سکون . زنبق: اندوه و تاسف.غنچه: لب معشوق ....

هنر شعر:

هنر و به ویژه هنر شعر، طنز و موسیقی بهترین ابزارهای تاثیر گذاری و انتقال مفاهیمند.

شعر برترین هنر است زیرا غالبا هر هنری از شعر الهام می گیرد ولی شعر از هیچ هنری جز حال درون الهام و ریشه نمی گیرد.هر وزن و قافیه بندی شعری مانند یک دستگاه موسیقی است. اگرچه یک آهنگ را تقریبا در هر دستگاهی می توان نواخت اما در دستگاه و کوک خاص خود بیشتر مطابق و دلنشین می آید.در شعر نیز تقریبا هر معنی ومنظوری را در هر قافیه و وزنی می توان گنجانید اما گیرایی و دلنشینی و رسایی معنا در همه آنها به یک اندازه نیست.

شعر و موسیقی ،یار و همنشین جدایی ناپذیرند .شعر، موسیقی درونی و خفته ای است که با موسیقی بیرونی صدا و نوا به خود می گیرد، اما هر نوع ساز و هر نوع ملودی و نغمه ای نماینده هر شعر و سخنی نیست ،آنگونه که صدای هر آواز خوان و خواننده ای با هر نوع ساز و هر نوع لحن و نغمه ای همخوانی یکسان ندارد.بنابراین هنر اصلی در بازشناختن موسیقی شعر و تشخیص نوع ساز و نوع لحن و موسیقی آن و تشخیص مطابقت هر نوع لحن و نغمه با هر نوع صدا و هر نوع ساز و مطابقت هر نوع ساز با هر نوع صدایی است.

شاعر موفق کسی است که نه تنها به ذهن و جان بلکه به فیزیک انسان نیز حالت و جهت دهد.برای شاعر موفق بودن، هم اندیشه والا نیاز است و هم طبع ذاتی بالا و هم دانش و مطالعه عمیق ادبی.بعضی اندیشه والا دارند اما طبع ذاتی بالا ندارند و بعضی طبع بالا دارند اما دانش ادبی سرشار ندارند. نبود هر یک از این لازمه ها شعر و اثر را از مقبولیت تهی می سازد.شاعر موفق کسی است که واژه ها را در خدمت بارش اندیشه و معنا در آورد نه آنکه برای واژه ها و قافیه ها به دنبال معنا بگردد.

حس و اندیشه:

فهم بلند زمانی که در کنار ذوق ذاتی والا قرار گیرد نتیجه آن یک شاهکار می شود.عشق،احساس و ادراک در واژه ها نیز نفوذ می کند؛ مانند حال درون که در حالت رفتار و رنگ رخسار ظاهر می شود و یا مانند عشق و احساس مادر که در دستپخت او نیز اثر گذاشته و مزه آن را از هر دستپخت دیگری متفاوت می کند.سخن نماینده حس و اندیشه است و سخن بلند ره آورد حکمت و عقل بلند . به عنوان مثال کسی که درد عشق نکشیده باشد هرگز نمی تواند که  شعر عاشقانه مقبول گوید و کسی که در مسیر حکمت و معرفت والا قرار نگرفته ، هر اندازه که در سر هم بندی واژه ها بکوشد شعر و سخنش فاقد روح و گیرایی و مقبولیت لازم خواهد بود.

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی

مقبول  طبع  مردم  صاحب نظر شود

ویژگیهای شعر و نثر ممتاز:

1-گفتارهایش قاعده گونه و قابل انطباق بر همه مصادیق بوده و تاریخ مصرف آن همیشگی و کهنه ناپذیر باشد(اگر چه شان نزول هر سخن،خاص است)2- در عین زیبایی و بلاغت، غلط انداز و گمراه کننده نباشد و در عین کوتاهی،جامع  و بیانگر همه چیز باشد؛آنگونه که در آن نه سخنی اضافه و قابل نادیده گرفتن و نه حقیقتی ناگفته و قابل اضافه شدن باشد 5-هم از اشتباه فکری پاک باشد و هم از خطای ادبی6- در پی اصل گفتارها باشد و نه همه گفتارها و در پی استفاده از بهترین واژه ها باشد و نه همه واژه ها7- هم نمود بالاترین حد اندیشه باشد و هم نمود بالاترین و زیباترین حد ذوق و هنر و  ادب8- فرامذهب و فارغ از تعصبات و وابستگیهای فکری خاص باشد، تا مقبول همه اندیشه ها واقع گردد.

شیوایی و رسایی(فصاحت و بلاغت):

فصاحت امری است که بیشتر با طبع مورد سنجش قرار می گیرد. معمولا کمتر واژه ای است که خارج از ساختار جمله به تنهایی نام فصیح یا غیر فصیح به خود گیرد،بلکه این امر باید در جمله سنجیده شود.ساختن شعر مانند ساختن آهنگ است. کلام فصیح مانند آهنگ موزونی است که اگر نتی در آن جابجا گردد کل آهنگ از  توازن و زیبایی می افتد.سخن فصیح و شیوا سخنی است که مانند حرکت کشتی، نرم و موج دار و یا مانند حرکت اتومبیل در جاده صاف و بدون دست انداز باشد. تغییر یک واژه در شعر، هم می تواند معنا و هم شیوایی و رسایی کلام را دگرگون سازد.

فصاحت مربوط به زیبایی واژه ها و همخوانی و ترکیب موزون آنهاست و بلاغت مربوط به انتقال رسای معنا و کلام . گاه حقیقت و معنایی می تواند به گونه ای بیان شود که کمترین توجه و تاثیر را بر جا گذارد و گاه همان سخن می تواند چنان استادانه و زبردستانه ارائه گردد که تاثیر آن در حد سحر و افسون باشد.بنابراین هنر هم در خوب فهمیدن و هم خوب فهماندن است.اصل سخن یک مسئله است و نوع بیان آن هنری دیگر(نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد).

فصاحت و بلاغت یعنی بیان مقصود در کمترین و در عین حال زیباترین و رساترین واژه ها و ترکیبات.برترین اثر و ساختار،اثری است که در عین کوتاهی، جامع همه افکار و سخنان گوینده و نمود همه ساختارهای زیبای ادبی باشد.ممکن است کلامی بلیغ باشد اما فصیح نباشد (یعنی سخن ،ساده و معمولی باشد) و ممکن است کلامی فصیح باشد اما بلیغ نباشد و این زمانی است که شاعر یا سخنور سخن خود را در قالب رمز و کنایه یا به صورت دو پهلو ارائه می کند. در شعر مقبول،فصیح بودن همیشه شرط است ولی بلیغ بودن گاه می تواند نادیده گرفته شود تا مخاطب در مورد منظور و معنای عبارت و کلام به تفکر نشیند.همیشه اصل در زیبایی یک شعر بیت اول آن است و البته دقت و ظرافت و حساسیت بیانی که در غزل وجود دارد در هیچ نوع شعر دیگری نیست. در کل سخن شیوا و رسا آن است که نه آنچنان ساده و معمولی و فاقد رنگ و ظرافت و نه آنچنان پیچیده یا با الفاظ مهجور و غریب بیان گردد(که البته مهجور با غریب نیز متفاوت است).در عین حال اگر الفاظ غریب مانع از درک مفهوم کلی کلام نباشند و یا غریب مطلق جلوه نکنند(یعنی لفظ آشنا و مفهوم نا معلوم باشد) و یا با توجه به واژه های دیگر ،حدود معنای آن لفظ برای شنونده معلوم شود مانع از فصاحت و بلاغت نیستند،در غیر این صورت از رده فصاحت خارجند(به ویژه کلماتی که مربوط به زبان بیگانه اند)، مانند واژه "سمر" و " صیت"در ابیات زیر:

ترسم که اشک در غم ما پرده  در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

***

ببر ز  خلق  و چو عنقا قیاس کار بگیر

که صیت گوشه نشینان زقاف  تا قافست

در عین حال الفاظ غریب گاه اگر در کنار هم بنشینند می توانند فصیح واقع شوند، مانند واژه "شطح و طامات" در بیت زیر:

خیز تا خرقه صوفی به  خرابات بریم

شطح و طامات به بازار خرافات بریم

دانش و سخن:

بیش از نود ونه درصد گفتارها و نوشتارهای انسانها تکرار گفتارهای پیشینیان است که فقط الفاظ و قالبها و ترکیبات آنها متفاوت شده است . موفقیت در شعر یا نثر وابسته به بیان سخن و کار جدید و یا کامل تر و زیباتر و شیواتر از پیشینیان گفتن است وگرنه تقلید و تکرار مکررات ملال آور ،هیچ مقبولیتی نصیب شاعر یا نویسنده نمی کند.زیاده گویی نیز ملال آور است هر چند که شیرین ارائه شود.زیاده گویی و کمیت گرایی،زیبایی و کیفیت بیان را پایین می آورد.هنر سخن آن است که ارائه دهنده همه ذوق و افکار انسان باشد بی آنکه به زیاده گویی بیانجامد.سخن انبوه و زیاد به همان اندازه می تواند بی تاثیر باشد که بی سخنی؛به ویژه در جامعه ای که بیشتر مردم دوست دارند خود را مدعی و گوینده بدانند تا شنونده بودن. حوصله کم انسانها نیز ایجاب وقت نهادن در مطالعه یا شنیدن سخنان طولانی را ندارد.

سخن  در  احتیاج  ما   استغنای  معشوق   است

چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی گیرد

حقیقت در هر حوزه معرفتی عبارت از چند جمله یا صفحه بیش نیست .تکثرات و انبوه سازیها یا حاصل جهلند و یا تکرارهای بی دلیلی که حاصل عدم کاوش در فهم وجود اثر مشابه و حتی برتر است. بنابراین قطور بودن بعضی کتابها و انبوهی و تکثر کتاب در شاخه های علوم انسانی، نه نشانه دانش بلکه بر عکس نشانه جهل انسانهاست؛انبوه سازیهایی که حاصل دست به قلم شدن بعضی انسانها بر اساس فهم ناقص و تلاش انسانهای دیگر برای اصلاح نظریه نادرست یا تکمیل نظریه ناقص دیگران و یا تکرار آنها با الفاظ متفاوت و یا سر هم بندی گفتارهای دیگران و ارائه آن با نام اثری جدید است.بنابراین کثرت کتاب و نشر ،به معنی تولید علم و محتوای نو نیست و با توجه به اینکه امروزه مدرک ملاک سطح علمی انسانها به شمار می آید ،پیدا کردن کسانی که علمشان فراتر از مدرکهای کاغذی است کاری بس دشوار است.

هنر شعر در " کم و گزیده گفتن چون دُر" و پرهیز از زیاده گویی و نیز تکرارهای مضمونی است. هنر به این نیست که برای انتقال یک مفهوم و معنا صد بیت قلمفرسایی کنیم بلکه به این است که بتوانیم صد بیت سخن را در یک بیت و حتی یک مصرع بگنجانیم.این مسئله نه در شعر که در نثر نیز حائز اهمیت است. گاه شاعری چون مولوی می نشیند و داستانی بلند در تفهیم حقیقت توکل می سازد ولی حافظ کل حقیقت توکل را در یک بیت سخن(تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش")به نحو رسا و کامل خلاصه می کند؛یا مثلا شاعر داستان بلندی از حکایت آهو در طویله خران می سازد تا وصف حال انسانهای عاقل را در میان جاهلان بیان نماید ولی شاعر دیگر همه این قلمفرساییها را تنها در یک مصرع خلاصه می کند :" روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم".

تکرارهای معنایی:

علاوه بر زیاده گویی،اگر تکرارهای مضمونی را نیز بخواهیم از دیوان یک شاعر و سراینده و حتی یک نویسنده حذف کنیم گاه گفتارهای آنها به نصف کاهش می یابد ،چه رسد به این که بخواهیم تکرارهای مضمونی معاصران را نسبت به گذشتگان حذف کنیم.ابیات زیر نمونه ای از این نوع بوده و یک مضمون و حقیقت با عبارات و بیان متفاوت ارائه شده است:

1-

جای آن است  که  خون   موج  زند  در دل لعل

زین  تغابن  که    خزف    می شکند   بازارش

***

پری  نهفته  رخ  و  دیو   در    کرشمه   حسن

بسوخت عقل زحیرت که این چه بوالعجبی است

***

اسب    تازی   شده    مجروح به   زیر   پالان

طوق   زرین  همه   در   گردن   خر   می بینم

***

آه   آه    از    دست  صرافان   گوهر  ناشناس

هر   زمان  خر  مهره  را  با زر برابر می کنند

***

همای    گو   مفکن     سایه     شرف    هرگز

در   آن    دیار   که   طوطی   کم از زغن باشد

2-

اگر تو زخم   زنی   به  که  دیگری  مرهم

اگر  تو  زهر دهی  به  که  دیگری  تریاک

***

یارب  این   آینه   حسن   چه  جوهر  دارد

که مغیلان  طریقش  گل  و  نسرین  منست

***

اگر  دشنام  فرمایی  و  گر نفرین دعا گویم

جواب تلخ  می زیبد  لب   لعل  شکر خا را

***

خار ار چه  جان  بکاهد گل عذر او بخواهد

سهل است تلخی می در جنب ذوق و مستی

3-

طراز  پیرهن  زرکشم   مبین   چون   شمع

که   سوزهاست   نهانی    درون    پیرهنم

***

چون لاله  می  مبین و  قدح  در  میان  کار

این داغ  بین  که  بر  دل  خونین  نهاده ایم

***

به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام

خون دل عکس  برون می دهد  از رخسارم

 

نویسنده: احمد ابراهیمی نژاد

آبان 1399

"نقل و برداشت ممنوع است".

 

 

  • احمد ابراهیمی نژاد

 در مسئله معادل سازی نبایداز اساس با هر چه واژه بیگانه مقابله نمود  چون اولا ما در دنیای ارتباطات زندگی می کنیم و واژه هایی که  کاربردشان بین المللی وهمگانی است بهتر است به همان صورت همگانی مورد استفاده قرار گیرند . معادل سازی برای واژگانی لازم است که ما زمانی  کلمه ای فارسی را در مورد آنها استفاده می کرده ایم وبعدا واژه بیگانه جای آن را گرفته ، ولی معادل سازی برای  واژگانی که از روز نخست  اصلا در فارسی وجود نداشته اند کاری بی دلیل و اضافی است  مثلا پیشینه کاربرد واژه اس ام اس ، موبایل ،  فاکس ، هلی کوپتر و غیره از زمان اختراع آنهاست ؛بنابراین  در زبان فارسی اصلا کاربردی برای این چیزها وجود نداشته که بعدا واژه بیگانه جای آن را گرفته باشد تا نیاز به ساختن معادلهایی مانند پیامک،دورنگار، بایگرد تلفن همراه... باشد؛بر خلاف واژه هایی که کلمه کاربردی فارسی را کنار زده و جایگزین آن شده اند مانند  واژه ریسک  که به جای امتحان یا چنج کردن که به جای  عوض نمودن  یا کروکی که به جای نقشه   آمده  و ...

نکته دوم: ما فارسی زبانها گاهی   برای الفاظ عربی مشتقاتی می سازیم که  عرب زبان خود چنین کلماتی را استفاده نمی کند .مثلا ما از باب "بطل" می توانیم کلمه منبطل را به معنی چیز باطل شده  یا از واژه دهش می توانیم کلمه دهشت درست کنیم. این از لحاظ قاعده کلمه درستی است ولی عربها اصلا در فرهنگ خود کلمه ای به نام منبطل  یا دهشت  ندارند یا مثلا می توان از کلمه ثبت کلمه مثبوت  یا از کلمه قیم ،قیمومت ساخت ولی این کلمات برای عرب زبان  کاربرد ندارد.پس عرب تر از عرب شدن کار درستی نیست.

نکته سوم: بعضی اوقات  کاربرد واژه های بیگانه ریشه در  کلاس گذاشتن دارد. گاه هر از چندی واژه هایی در فرهنگ گویش ما  ظهور و ورواج پیدا می کنند که  نه بیگانه تقصیری در رسوخ آن  در فرهنگ  ما دارد ونه  عوام؛ مثل واژه دکترین doctrin (ونه doctorin ) که به معنی عقیده و نظریه است  یاواژه "پدافند غیر عامل" که  به معنی دفاع غیر عملیاتی یا به معنای ساده تر، آمادگی دفاعی است . رایج شدن این کلمات بیشتر توسط گویندگان و فرهیختگانی صورت می گیرد که  می خواهند کلاس سخنرانی یا مقاله نویسی خود را با به کار گیری بعضی واژه های نوظهور بالا برده و آن را از ساده و قابل فهم بودن خارج کنند ؛در واقع این افراد به جای کمک به معادل سازی واژه های بیگانه بر عکس در معادل سازی واژگان فارسی با نوع بیگانه آنند.

  • احمد ابراهیمی نژاد

ضریب هوشی:

ذهن نیز مانند جسم با پرورش و تمرین می تواند به قدرتی شگرف دست یابد.

چیزی که موجب تفاوت انسانها در بهره وری از قدرت ذهنشان می شود یکی استعداد است ودیگری علاقه.  البته علاقه نیز همیشه  مساوی با استعداد نیست.

ضریب هوشی انسان در همه علوم یکسان نیست. ممکن است شخصی در یک علم دارای نبوغ ودر علم دیگر کند ذهن محسوب شود که البته بین این مقوله با عقب افتادگی ذهنی نیز فرق است.  کند ذهنی ،یعنی ضعف در توان  یاد گیری و عقب افتادگی  ذهنی یعنی  ضعف یا عدم توان در تجزیه و تحلیل .عقب افتاده ذهنی به کسی  گویند که قوه عقل ودرک و تشخیص او با سن وی اختلاف قابل توجه دارد، یعنی  رشد هوش و عقل او در طفولیت متوقف شده و فقط به رشد جسمی ادامه داده .

فرق بین انسان وحیوان ، ونیز انسان عادی وعقب افتاده در این نکته است که انسان هم قدرت تصور وهم ترکیب و تحلیل دارد ولی در حیوان فقط تصویر وغریزه  حاکم است. او تصاویر را تنها می تواند در حد غریزه ترکیب کرده یا مورد  تحلیل قرار دهد .درکودک و نیز انسان عقب افتاده نیز همین گونه است. بنابراین عقب افتادگی  ریشه در دو چیز است:1- عدم توان ارتباط منطقی بین اطلاعات وسردر گمی بین آنها2-اختلال بین اطلاعات( درست مثل حالت قفل کردن کامپیوتر وبالا نیامدن آن) .پس ضریب هوشی عبارت است از مقدار قدرت  عمق دادن وتحلیل بین تصورات. این ضریب در حیوانات وانسانهای عقب افتاده و یک نوزاد تقریبا یکی است( یعنی زیر عدد چهل).

ضریب هوشی بالا به معنی  توانایی برتر در حفظ و اندوخته کردن دانستنیها نیست بلکه توانایی بالا در تحلیل و تجزیه است .پس ممکن است یک انسان نابغه از لحاظ قدرت حفظ کردن مانند یک فرد معمولی باشد.


مغز یک نظام مرتبط و هماهنگ است بنابراین جنون زمانی ایجاد می شود که مغز از سازماندهی بین اطلاعات ودر نتیجه دستور مناسب در می ماند درست مثل قفل کردن یک کامپیوتر.در این صورت اطلاعات  روی هم به قدر کوه انباشته می شود وشخص دائم در میان آنها غوطه می خورد بدون آنکه از ارتباط صحیح ومنطقی بین اطلاعات بر خوردار باشد وقدرت تفکیک وتنظیم بین آنها را داشته باشد.


 

  • احمد ابراهیمی نژاد
علم و توسعه ارتباطات:

توسعه ارتباطات در جهان نوین موجب نزدیک شدن فرهنگها به یکدیگر و تاثیر گزاری و تاثیر پذیری دو سویه گشته و  باعث آن شده که فرهنگها نیز مانند کالا وارد و صادر شده و  انسانهای جهان به یکدیگر شبیه ترو فاصله های فرهنگی  کمتر گردد ولی مسئله این است که کم شدن این فاصله ها و تنوعات ،آیا بیشتر به زیبایی دنیا کمک می کند  یا به ملال آور شدن آن؟

عصر تبادل علم:
بعضی،تاریخ علم را به سه بخش دوران کشف علم، تولید علم و عصر تبادل اطلاعات تقسیم می کنند و شاید عصر ما همان عصر سوم علم باشد اما در عوض امروزه درصد خطا در نظریه پردازیها و نتیجه گیریهای علمی با توجه به دسترسی بسیار وسیع محققین به  منابع به خصوص منابع نرم افزاری ،بسیار کمتر شده، زیرا یکی از دلایل نظریه پردازیهای خطا ، جمع نبودن  نظریات ومنابع  جامع است که در گذشته یکی از نیازهای اساسی به شمار می آمده .علاوه بر این ، هر چه یک محقق به  آثار علمی ،دسترسی بیشتری داشته باشد  او را از کار مشابه ودوباره کاری بی نیاز  می کند وبه سمت و سوی گزینش کار جدیدتر پیش می برد .

ترافیک علمی:

 

دنیای  علم و آگاهی مانند شهر بزرگی است که هر انسانی در نقطه ای از آن سکونت دارد. در این شهر بعضی جاها عمومی است  و در دید و رفت آمد همه است ؛ بعضی جاها خصوصی است و فقط عده ای خاص آنجا را صاحبند و بعضی جاهها نیز خالی ونا شناخته بوده و کسی به آنجا قدم نگذاشته.
اگر چه درک   پهنه بی کران  زمان و مکان عالم هستی انسان را دچار سرگیجه می سازد امابرای رسیدن به حقیقت و کمال علمی لازم به درک همه پهنه های زمان و مکان نیست .انسان بسیار کوچک در زمان بسیار محدود می تواند همه هستی در بعد زمان و مکان  به زیر سلطه علمی خود بکشد. او فقط کافی است که زمان و مکان حاضر و در دسترس خود  را خوب بشناسد آنگاه آن را به همه هستی و گستره زمان عمومیت دهد.
در هر تلاش ذهنی  جرقه آخر را شعور متعالی می زند.هدایت انسان به سوی کشف و اختراع نیز هدایتی غیبی است اما مقدمه آن زحمتی است که باید توسط خود انسان انجام گیرد و به قول ادیسون" موفقیت عبارت است از نود و نه در صد تلاش  ویک در صد الهام".تا الهام نباشد آن  نود و نه  در صد به هیچ مقصد ونتیجه ای نمی رسد.مسیر انسان ترکیبی از موفقیت و شکست و تلاش و الهام است تا نه از شکست و تلاش  دائم ناامید شود ونه از پیروزی و الهام  دائم ،مغرور.
حکمتها و کشفیات ذهنی مانند  شی گرانبهایی اند که گاه ناگهانی بر سر راه اندیشه انسان سبز می شوند که اگر آن را جایی ثبت  نکنیم شاید دیگر برای همیشه از کف انسان بروند.
  • احمد ابراهیمی نژاد

زحمتی که انسان برای اندوختن تجربه و علم و به صفحه کشیدن آن می کشد کمتر از زحمتی نیست که برای اندوختن  مال به خرج می دهد و بلکه ارزش مطالب علمی برای صاحب و تولیدگر علم بالاتر از ارزش مال اوست. البته مسئله دزدی  علمی و ادبی خاص دنیای امروز نیست و به عنوان مثال  یکی از دلایل تلخیصهای شعری در قدیم این بوده که شاعر  با ذکر نام و تلخیص ، مانع از سرقت ادبی اثر خود شود.
 
در جوامع بسته و خفقان آلود که بسیاری از نویسندگان با توجه به بحث ممیزی نمی توانند آثار خود را  به چاپ رسانند  اینترنت  بهترین وسیله و ابزار  بیان افکار و اندیشه های نو و خاص محسوب می شود و از آنجا که  برای بعضی نویسندگان ،مهم همان نکات ممیزی خور آثار ایشان است بنابراین  فایده ای نمی بینند که اثری را به چاپ  رسانند که اصول و مهمات آن حذف و فرعیات آن باقی ماند.
اینترنت محیطی است که بر خلاف مزایای زیاد ،کار دزدی  آثار و اطلاعات در آن امری  آسان بوده  و بر خلاف سرقت از آثار چاپی ،به خصوص در جامعه ما میدان چندانی برای پیگیری وشکایت در کار نیست . در واقع آن نوع حریم مالکیتی که در آثار نوشته وجود دارد در فضای اینترنت  نیست و گاه چنان اثر یک فرد در این فضا نقل و برداشت  می شود که فهم اینکه کدام یک مالک اصلی اثر می باشند غیر ممکن می نماید. البته این برداشتها همیشه نیز از روی غرض نیست بلکه هنوز بعضی به این باور نرسیده اند که هر نوشتاری در این فضا جنبه عمومی نداشته و مانند آثار چاپی دارای مالکیت  خصوصی اند. 
 
نکات حقوقی :
-  در نقل و برداشت تنها ذکر منبع کافی نیست بلکه  اجازه نویسنده به نقل مطالب نیز شرط است  حتی اگر مطالب ،گرد آوری سخنان یا آثار دیگران باشد و برداشت کننده بخواهد عمده  آن مطالب ومجموعه را برداشت کند .

- در  مطالبی که با واسطه نقل می شوند  بهتر است نقل به قول بودن مطلب  ذکر شود و این تصور به مخاطب  داده نشود  که نویسنده خود محقق و رجوع کننده به منبع بوده.

-در سرقت علمی و نقل و برداشت  بدون ذکر منبع یا نام نویسنده فرقی بین نقل به عین ونقل به مضمون نیست .

-  خبر یا عکس نیز ممکن است برای عکاس یا خبرنگار جنبه شخصی داشته باشد .در این صورت باید با ذکر منبع و  با اجازه عکاس یا خبر نگار(یا خبر گزاری) استفاده و ارائه شود  مگر آنکه محرز شود که عکس یا خبر جنبه عمومی داشته  وانحصاری نیست یا تاریخ انحصار ومحدودیت آن گذشته . همچنین در مورد فیلم و کلیپ و تکثیر ونشر وحتی تماشای آن نیز همین قانون  جاری است آنگونه که حق پخش  بعضی از فیلمها بعد از گذشت دهها سال از زمان تولید همچنان به صورت کامل در انحصار کمپانی های سازنده آنهاست .



  • احمد ابراهیمی نژاد

 

تعجب یا خنده ،ریشه در ناهمخوانی و عدم تناسب یا بر عکس ،تناسب شدید و غیر منتظره یک گفتار یا اتفاق با طبع انسان دارد.

همیشه بیان غیر مستقیم، کارآمدتر از بیان مستقیم و گفتار منظوم، کاراتر وتوجه برانگیزتر از گفتار نثر است. بنابراین شعر و طنز کاراترین نوع بیانند و تاثیر آنها از انتقاد و پند و ستایش و نکوهش مستقیم و عادی بیشتر است .طنز به کارگیری کمترین واژه ها یا تصاویر برای نشان دادن عمق و مغز واقعیات است. کاری که یک جمله طنز می کند صد جمله خشک و جدی نمی کند وتاثیری که یک کلام کنایه آمیز دارد صد جمله مستقیم وصریح ندارد .زیباترین سروده ها یا طنزها آنهایی اند که فی البداهه به ذهن انسان راه می یابند و البته گفتارها نیز مانند یک ساختمانند که بعد از ریختن اسکلت و ساختار کلی، نیازمند زیبا سازی و نماکاری و کار ژرف  برای تاثیر گذاری هر چه بیشترند .

طنز یعنی کش وقوس دادن به نحو انتقادی و ارشادی به واقعیات اخلاقی،اجتماعی ،سیاسی وغیره ،که هم خنده در آن وجود دارد و واقع گرایی و هم مبارزه . طنز پرداز موفق کسی است که علاوه بر ذوق و خوش طبعی ،روان شناس و جامعه شناس نیز باشد.کار طنز پرداز آن است که مخاطب را از بازیگری خشک و جدی میان گود بیرون آورده  واو را در جایگاه تماشاچی قرار دهد .از آنجا که شادی بزرگ ترین نعمت ودارایی انسان و نهایی ترین  هدف زندگی است خنداندن و شاد کردن انسان ها بزرگ ترین کار و خدمت متصور به شمار می آید. طنز و خنده در جامعه یک نیاز مانند غذاست و نه تنها یک سرگرمی.خنده و شادی بهترین دارو برای هر دردی است جز درد حماقت و جهل.

اگرچه طنز، تخریب را نیز در خود دارد اما هدف نهایی آن اصلاح و ساختن است .طنز جایگزین انتقاد است و هر چند که  اغراق ،چاشنی طنز و همنشین جدا نشدنی اوست ولی نه به حدی که از واقع گرایی خارج شود وگرنه دیگر طنز نخواهد بود بلکه مزاح و شوخی نام می گیرد.کار طنز آن است که معایب شخص یا اجتماع را برجسته و نمودارتر از واقع می کند وانگشت روی همان نکات برجسته می گذارد. طنز از آن جهت که واقع گرای تودار یا بودار است موجب تامل وتفکر واز آن جهت که افراط وتفریط در خود دارد موجب خنده می گردد؛برای همین است که بعضی در تعریف آن گفته اند:"طنز یعنی خنده کردن قاه قاه، و گریه کردن آه آه" والبته طنز همیشه انتقاد نیست بلکه گاه بیان بعضی عادات ، خلقیات و رفتارها یا امیال و احساساتی است که چون همگان آن را بیان حکایت و حال خود می دانند وغالبا نیز سعی در نهان کردن آنها دارند موجب لذت و خنده شان می شود،هر چند که کاملا عادی و تهی از هر گونه کش و قوس به تصویر و بیان کشیده شوند. برناردشاو می گوید:«من هرگاه قصد شوخی دارم حقیقت را بیان می‌کنم.این بزرگترین طنز زندگی است ».

جامعه  آزاد و فضای آزاد اندیشی ، بهترین کانون برای خلق بهترین آثار است آنچنان که ظرفیت و تحمل افراد در سوژه واقع شدن نیز ظرفیتی قابل ستایش  است. آثار برتر طنز آثاری اند که  کاربرد آنها همیشگی باشد ونه  گذرا و مقطعی .

علت دلنشین بودن طنز در این است که با واقعیت سروکار دارد و مردم حرف نهفته دل خود و همان داستان روزمره زندگی خود و جامعه را با دید وزاویه دیگر در آن می بینند که البته  تقابل این دو دید، تقابل مجاز و حقیقت نیست بلکه هر دو از نوع حقیقتند.بنابراین کسانی بیشتر از طنز استقبال می کنند که خود نیز منتقد باشند.

 طنز شیوه ای از انتقاد و بیان واقعیت است. از شیوه های دیگر ،تخریب بعد از همراهی و نکوهش بعد از ستایش(ذم شبیه به مدح) است .در این نوع از تخریب و انتقاد مخاطب گمان می کند که هدف ، جانبداری است در حالی که امر بر عکس است.

نمونه ذم شبیه به مدح مناظره قرآنی بین حضرت ابراهیم با کفار است. ابراهیم(ع) در منظر کفار ادعا می کند که خورشید و ماه و ستاره خدای اویند ولی با ناپدید شدن و غروب آنها از ایده خود بر گشته و می گوید که افول شدنی ها نمی توانند خدای او باشند[ فلما افل قال لا احب الافلین].

از شیوه های دیگر انتقاد و تخریب ،"دفاع منفی" است و به قول دکتر شریعتی:«هر گاه خواستی کسی یا چیزی را بکوبی، به او حمله مکن بلکه به گونه بد و ناشیانه از او دفاع کن».

انواع طنز:

از بین سه نوع طنز نوشتاری و تصویری و نمایشی، بیشترین تاثیر طنز در بعد نمایشی است چون هم گفتار را در خود دارد وهم نموداررا . هر طنزی باید پیام و واقعیتی بیرونی را در خود داشته باشد. انتخاب قالب و نوع ارائه طنز(علاوه بر اصل و سوژه طنز) نیز امری مهم و ظریف است .

شیوه بیان از اصول اولیه یک طنز بیانی موفق است.گاهی یک موضوع به گونه ای بیان  می شود که هیچ تاثیر و خنده ای در مخاطب ایجاد نمی کندو گاه همان موضوع با لحن یا نوشتار و گفتاری ارائه می شود که مخاطب را از خنده و نشاط بی خود می سازد. زبان اصلی طنز نوشتاری زبان عامیانه است وهر چه واژه های عامیانه بیشتر به کارگرفته شود تاثیر، کاراتر خواهد بود.تکیه کلام یا تکرار نیز در موفقیت کار طنز به خصوص در بعد نمایشی بسیار کاراست.

 فیلم طنز از فیلم عادی ومقاله طنز از مقاله عادی وشعر طنز از شعر عادی سخت تر است زیرا طنز گنجاندن و بر تن نمودن واقعیت دوم در درون داستان و حکایتی عادی است .

طناز بودن بیشتر یک ویژگی ذاتی است. بعضی انسانها همیشه خنده رو وشادند ولی از خنداندن دیگران ناتوانند و بعضی ممکن است خود انسان هایی شاد نباشند اما از توانایی خنداندن بالایی بر خوردار باشند .

 اطراف ما پر از حقایقی است  که تنها کار ما شکل دهی کش وقوس گونه به آنهاست تا تبدیل به طنز شوند.آنگونه که از دل هر سنگی مجسمه ای زیبا می تواند خارج شود از دل هر اتفاقی می توان واقعیتی متفاوت از ظاهر را به تصویر کشید.

طنز ،هزل،هجو :

هدف هزل و شوخی  تنها  سرور و خنده است ولی در طنز ،هدف اصلی، انتقاد و ترسیم حال و واقعیت است.بنابراین هر چیز خنده داری طنز نیست. هجو نیز تنها جنبه تخریب دارد ولی هدف در طنز، تخریب و آگاه سازی بر نقص و واداشتن به اصلاح است.جوهره شوخی غالباً نوش است ولی طنز هم نیش دارد وهم نوش .برای شوخ بودن، انسان باید خوش طبع و شاد باشد ولی برای طناز بودن باید خوش طبع و منتقد باشد .

بذله گویی ولطیفه گویی نیز غیر از طنز اصطلاحی است.بذله گویی به کلام دلنشین و بدیع  گفته می شود چه آنکه هجو باشد یا مدح وچه اینکه هزل باشد یا غیر هزل .جذابیت این صنعت بیانی  در کلام  شعرای بزرگ  به دلیل خلق به شیوه سهل ممتنع  واستفاده ماهرانه از واژه ها واصطلاحات وتشبیهات واستعارات وکنایات است.

نمونه:

رو م به   حجره    خیاط   عاشقان   فردا             

 من  دراز   قبا    با    هزار   گز   سودا

ببرّّّّّّدم    ز   یزید   و   بدوزدم   بر   زید                     

بدین  یکی  کندم  جفت و  زآن  دگر عذرا

ز    جمع    و  تفریق  او   شدم   حیران                

به  ثبت  و محو  چو  تلوین  خاطر  شیدا

ترا  چو در  دگری  ضرب  کرد همچوعدد      

ز ضرب  خود  چه  نتیجه  همی  کند پیدا

چو  ضرب دیدی اکنون  بیا  و قسمت بین    

که   قطره   را  بنمود   بخش   در  دریا

به  جبر   جمله  اضداد   را  مقابله  کرد        

خمش که  فکر دراو شکست زین عجایبها

"مولوی"

ای  دل ریش  مرا  با  لب  تو  حق  نمک      

حق نگه دار  که  من  می روم  الله  معک

گفته بودی که شوم مست ودو بوست بدهم 

وعده از حد بشدو ما نه  دو دیدیم ونه یک

"حافظ"

اندر  دل  بی  وفا غم  وماتم باد                  

آن را که وفا نیست زعالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد            

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

"مولوی"

از آن روزی  که ما را  آفریدی                  

به غیر معصیت از ما چه دیدی

خداوندا  به  حق هشت وچارت              

ز ما  بگذر  شتر  دیدی  ندیدی

"باباطاهر"

من رند وعاشق در موسم  گل           

آنگاه   توبه  ،     استغفرالله

"حافظ"

شخصیتهای فکاهی:

همان گونه که بیشتر داستان سرایی های قدیم ریشه در بیان حکمت واندرز و بیدار کردن داشته ونه  خواب نمودن  ؛ طنز و فکاهی نیز ریشه در همین واقعیت داشته ودارد.

فکاهی در فرهنگهای مختلف  همیشه قهرمان ها و سوژه های غالبا افسانه ای را  نیز در خود خلق نموده و بسیاری از لطایف قدیم  که غالبا ریشه در بیان واقعیات حکمی واجتماعی داشته به اسم آنان ساخته می شده .حتی اگر این شخصیتها را بعضا واقعی نیز بدانیم اما مردم از آنان نمادی فراتر و خنده دارتر از آنچه بوده اند ساخته اند، آنچنان  که هجو قومیتها و طوایف و سوژه قرار دادن آنها نیز اگر چه در خیلی از جوامع  امری رایج است اما همه، هجویاتی در حد افراط و عمومیت دادن و نسبت دادن ویژگی یکی دو فرد به همه قومیت است .ظاهرا شخصیتهای فکاهی ویژگیهای طنز گونه ای داشته اند که بعدا دیگران آن را بزرگ کرده وسوژه کار خود قرار داده اند ،آنگونه که در شخصیت سازیهای دیگر نیز چنین است ،مانند رستم ،که اگر چه پهلوانی واقعی بوده اما فردوسی از آن شخصیتی فراتر از آنچه بوده می سازد.

که رستم یلی بود درسیستان          

منش کرده ام  رستم داستان

 

نویسنده احمد ابراهیمی نژاد

نقل و برداشت ممنوع است

 

  • احمد ابراهیمی نژاد