مدار اندیشه

مدار اندیشه
نویسنده:احمد ابراهیمی نژاد
دانش آموخته علوم دینی
اخطار:
مطالب و نوشتارهای این سایت ،کاملا شخصی و بدون هرگونه برداشت ازکتاب ،سایت و منبع دیگر بوده و تمامی حقوق آن متعلق به نویسنده است. هر نوع کپی برداری و برداشت از نوشتارهای این محموعه اکیدا ممنوع می باشد.


آخرین نظرات

۱ مطلب با موضوع «گفتارها :: هنر شعر» ثبت شده است

ساختار شعر:

شعر چهار ساختار دارد: موضوع ،قالب گفتاری،صنعت گفتاری و نوع بیان.

موضوع شعر می تواند هجو،طعن،ذم،مدح و ستایش،شکوه،عشق و دلدادگی ،نیاز و طلب یا بیان سخنی عقلی و یا حکمت آمیز باشد(موضوعات اخلاقی نیز زیر مجموعه موضوعات عقلی اند).

قالبهای بیانی نیز که ظرف موضوعات بیانی اند عبارتند از :

1- احساسی 2- عرفانی3- حکمی و عقلی(که به صورت قاعده یا پند و موعظه یا تمثیل بیان می شود).

هر یک از این قالبها و موضوعات خود با ابزارها و صنعتهای بیانی مختلف همچون تشبیه و تنظیر ، استعاره ، کنایه و اصطلاح ، رمز، تمثیل و حکایت ،پرسش،مدح شبه ذم،ذم شبه مدح،خطاب مجازی،تنزیل مقامی، اغراق و غیره اراِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِئه می شوند. نوع بیان نیز می تواند عامیانه،عادی ، رمانتیک یا لطیفه گونه(طنزگونه)باشد،که البته بیان رمانتیک مربوط به شعر احساسی و عارفانه است.

نمادها:

شبیه سازی و نماد سازی اعم از صنعت تشبیه است که هنری مهم در شعر به شمار می رود. در طبیعت ،هر نبات و جماد و انسان و پرنده و جاندار (اعم از واقعی یا افسانه ای) و حتی هر سیاره و کوکبی نماد ویژگی و صفتی اند، مثلا:

اسب:نجابت. موش:ترس . سگ:وفاداری. بوقلمون:دورنگی . کبوتر:عشق و صلح. شیر: قدرت و شجاعت. روباه: مکر و نیرنگ . گرگ: بی رحمی و ستم . طاووس: زیبایی،غرور و خود پسندی . الاغ: نفهمی و نادانی . بلبل:عاشقی، شیرین  سخنی . هما: خوشبختی . خروس: غیرت . میمون: مسخرگی...

سیارات:

مریخ: دلاوری و سلحشوری . زهره(ناهید): خنیاگر،سراینده، مطرب . زحل: پاسبان و خزینه دار فلک . ماه: وزیر،برید و رسول .عطارد(تیر):نویسنده و دبیر . خورشید: پادشاهی و قدرت .  مشتری(برجیس): قاضی و سخنور....

انسانها:

قارون: بخل و زراندوزی . ایوب:صبر . مسیح:زندگی بخش . خضر:عمر و بقا ،دستگیری و راهنمایی . حاتم: بخشندگی . فرشته: مهر  . پری:زیباروی بی مهر . رستم: پهلوانی . اسکندر و سلیمان: ملک ،قدرت و  فرمانروایی . نوح : عمر...

طبیعت:

بلبل:عاشق . گل:معشوق . باد:پیک . هدهد:پیک . طوطی: شکر شکنی و کامروایی . سرو:آزادگی ،قامت معشوق . غنچه:پرده نشینی، فروبستگی،زبان بستگی . لاله: خون،داغ و دلسوختگی . نرگس: چشم معشوق ،حسادت و رشک . بنفشه: کرنش،افتادگی ،تسلیم . سوسن: زبان دار خاموش،آزادگی، پاکی. سنبل: موی و زلف . شمشاد: قامت معشوق . یاسمن: بوی خوش و طراوت یار . شقایق: داغ و رنج روزگار . بید: اضطراب . پروانه: عاشق . خزان: یاس و ناامیدی . زیتون: صلح و آرامش . زمستان: ظلم و بیداد . سنگ: جمود و تغییر ناپذیری . آب: حیات و زندگی . مرداب: افسردگی و سکون . زنبق: اندوه و تاسف.غنچه: لب معشوق ....

هنر شعر:

هنر و به ویژه هنر شعر، طنز و موسیقی بهترین ابزارهای تاثیر گذاری و انتقال مفاهیمند.

شعر برترین هنر است زیرا غالبا هر هنری از شعر الهام می گیرد ولی شعر از هیچ هنری جز حال درون الهام و ریشه نمی گیرد.هر وزن و قافیه بندی شعری مانند یک دستگاه موسیقی است. اگرچه یک آهنگ را تقریبا در هر دستگاهی می توان نواخت اما در دستگاه و کوک خاص خود بیشتر مطابق و دلنشین می آید.در شعر نیز تقریبا هر معنی ومنظوری را در هر قافیه و وزنی می توان گنجانید اما گیرایی و دلنشینی و رسایی معنا در همه آنها به یک اندازه نیست.

شعر و موسیقی ،یار و همنشین جدایی ناپذیرند .شعر، موسیقی درونی و خفته ای است که با موسیقی بیرونی صدا و نوا به خود می گیرد، اما هر نوع ساز و هر نوع ملودی و نغمه ای نماینده هر شعر و سخنی نیست ،آنگونه که صدای هر آواز خوان و خواننده ای با هر نوع ساز و هر نوع لحن و نغمه ای همخوانی یکسان ندارد.بنابراین هنر اصلی در بازشناختن موسیقی شعر و تشخیص نوع ساز و نوع لحن و موسیقی آن و تشخیص مطابقت هر نوع لحن و نغمه با هر نوع صدا و هر نوع ساز و مطابقت هر نوع ساز با هر نوع صدایی است.

شاعر موفق کسی است که نه تنها به ذهن و جان بلکه به فیزیک انسان نیز حالت و جهت دهد.برای شاعر موفق بودن، هم اندیشه والا نیاز است و هم طبع ذاتی بالا و هم دانش و مطالعه عمیق ادبی.بعضی اندیشه والا دارند اما طبع ذاتی بالا ندارند و بعضی طبع بالا دارند اما دانش ادبی سرشار ندارند. نبود هر یک از این لازمه ها شعر و اثر را از مقبولیت تهی می سازد.شاعر موفق کسی است که واژه ها را در خدمت بارش اندیشه و معنا در آورد نه آنکه برای واژه ها و قافیه ها به دنبال معنا بگردد.

حس و اندیشه:

فهم بلند زمانی که در کنار ذوق ذاتی والا قرار گیرد نتیجه آن یک شاهکار می شود.عشق،احساس و ادراک در واژه ها نیز نفوذ می کند؛ مانند حال درون که در حالت رفتار و رنگ رخسار ظاهر می شود و یا مانند عشق و احساس مادر که در دستپخت او نیز اثر گذاشته و مزه آن را از هر دستپخت دیگری متفاوت می کند.سخن نماینده حس و اندیشه است و سخن بلند ره آورد حکمت و عقل بلند . به عنوان مثال کسی که درد عشق نکشیده باشد هرگز نمی تواند که  شعر عاشقانه مقبول گوید و کسی که در مسیر حکمت و معرفت والا قرار نگرفته ، هر اندازه که در سر هم بندی واژه ها بکوشد شعر و سخنش فاقد روح و گیرایی و مقبولیت لازم خواهد بود.

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی

مقبول  طبع  مردم  صاحب نظر شود

ویژگیهای شعر و نثر ممتاز:

1-گفتارهایش قاعده گونه و قابل انطباق بر همه مصادیق بوده و تاریخ مصرف آن همیشگی و کهنه ناپذیر باشد(اگر چه شان نزول هر سخن،خاص است)2- در عین زیبایی و بلاغت، غلط انداز و گمراه کننده نباشد و در عین کوتاهی،جامع  و بیانگر همه چیز باشد؛آنگونه که در آن نه سخنی اضافه و قابل نادیده گرفتن و نه حقیقتی ناگفته و قابل اضافه شدن باشد 5-هم از اشتباه فکری پاک باشد و هم از خطای ادبی6- در پی اصل گفتارها باشد و نه همه گفتارها و در پی استفاده از بهترین واژه ها باشد و نه همه واژه ها7- هم نمود بالاترین حد اندیشه باشد و هم نمود بالاترین و زیباترین حد ذوق و هنر و  ادب8- فرامذهب و فارغ از تعصبات و وابستگیهای فکری خاص باشد، تا مقبول همه اندیشه ها واقع گردد.

شیوایی و رسایی(فصاحت و بلاغت):

فصاحت امری است که بیشتر با طبع مورد سنجش قرار می گیرد. معمولا کمتر واژه ای است که خارج از ساختار جمله به تنهایی نام فصیح یا غیر فصیح به خود گیرد،بلکه این امر باید در جمله سنجیده شود.ساختن شعر مانند ساختن آهنگ است. کلام فصیح مانند آهنگ موزونی است که اگر نتی در آن جابجا گردد کل آهنگ از  توازن و زیبایی می افتد.سخن فصیح و شیوا سخنی است که مانند حرکت کشتی، نرم و موج دار و یا مانند حرکت اتومبیل در جاده صاف و بدون دست انداز باشد. تغییر یک واژه در شعر، هم می تواند معنا و هم شیوایی و رسایی کلام را دگرگون سازد.

فصاحت مربوط به زیبایی واژه ها و همخوانی و ترکیب موزون آنهاست و بلاغت مربوط به انتقال رسای معنا و کلام . گاه حقیقت و معنایی می تواند به گونه ای بیان شود که کمترین توجه و تاثیر را بر جا گذارد و گاه همان سخن می تواند چنان استادانه و زبردستانه ارائه گردد که تاثیر آن در حد سحر و افسون باشد.بنابراین هنر هم در خوب فهمیدن و هم خوب فهماندن است.اصل سخن یک مسئله است و نوع بیان آن هنری دیگر(نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد).

فصاحت و بلاغت یعنی بیان مقصود در کمترین و در عین حال زیباترین و رساترین واژه ها و ترکیبات.برترین اثر و ساختار،اثری است که در عین کوتاهی، جامع همه افکار و سخنان گوینده و نمود همه ساختارهای زیبای ادبی باشد.ممکن است کلامی بلیغ باشد اما فصیح نباشد (یعنی سخن ،ساده و معمولی باشد) و ممکن است کلامی فصیح باشد اما بلیغ نباشد و این زمانی است که شاعر یا سخنور سخن خود را در قالب رمز و کنایه یا به صورت دو پهلو ارائه می کند. در شعر مقبول،فصیح بودن همیشه شرط است ولی بلیغ بودن گاه می تواند نادیده گرفته شود تا مخاطب در مورد منظور و معنای عبارت و کلام به تفکر نشیند.همیشه اصل در زیبایی یک شعر بیت اول آن است و البته دقت و ظرافت و حساسیت بیانی که در غزل وجود دارد در هیچ نوع شعر دیگری نیست. در کل سخن شیوا و رسا آن است که نه آنچنان ساده و معمولی و فاقد رنگ و ظرافت و نه آنچنان پیچیده یا با الفاظ مهجور و غریب بیان گردد(که البته مهجور با غریب نیز متفاوت است).در عین حال اگر الفاظ غریب مانع از درک مفهوم کلی کلام نباشند و یا غریب مطلق جلوه نکنند(یعنی لفظ آشنا و مفهوم نا معلوم باشد) و یا با توجه به واژه های دیگر ،حدود معنای آن لفظ برای شنونده معلوم شود مانع از فصاحت و بلاغت نیستند،در غیر این صورت از رده فصاحت خارجند(به ویژه کلماتی که مربوط به زبان بیگانه اند)، مانند واژه "سمر" و " صیت"در ابیات زیر:

ترسم که اشک در غم ما پرده  در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

***

ببر ز  خلق  و چو عنقا قیاس کار بگیر

که صیت گوشه نشینان زقاف  تا قافست

در عین حال الفاظ غریب گاه اگر در کنار هم بنشینند می توانند فصیح واقع شوند، مانند واژه "شطح و طامات" در بیت زیر:

خیز تا خرقه صوفی به  خرابات بریم

شطح و طامات به بازار خرافات بریم

دانش و سخن:

بیش از نود ونه درصد گفتارها و نوشتارهای انسانها تکرار گفتارهای پیشینیان است که فقط الفاظ و قالبها و ترکیبات آنها متفاوت شده است . موفقیت در شعر یا نثر وابسته به بیان سخن و کار جدید و یا کامل تر و زیباتر و شیواتر از پیشینیان گفتن است وگرنه تقلید و تکرار مکررات ملال آور ،هیچ مقبولیتی نصیب شاعر یا نویسنده نمی کند.زیاده گویی نیز ملال آور است هر چند که شیرین ارائه شود.زیاده گویی و کمیت گرایی،زیبایی و کیفیت بیان را پایین می آورد.هنر سخن آن است که ارائه دهنده همه ذوق و افکار انسان باشد بی آنکه به زیاده گویی بیانجامد.سخن انبوه و زیاد به همان اندازه می تواند بی تاثیر باشد که بی سخنی؛به ویژه در جامعه ای که بیشتر مردم دوست دارند خود را مدعی و گوینده بدانند تا شنونده بودن. حوصله کم انسانها نیز ایجاب وقت نهادن در مطالعه یا شنیدن سخنان طولانی را ندارد.

سخن  در  احتیاج  ما   استغنای  معشوق   است

چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی گیرد

حقیقت در هر حوزه معرفتی عبارت از چند جمله یا صفحه بیش نیست .تکثرات و انبوه سازیها یا حاصل جهلند و یا تکرارهای بی دلیلی که حاصل عدم کاوش در فهم وجود اثر مشابه و حتی برتر است. بنابراین قطور بودن بعضی کتابها و انبوهی و تکثر کتاب در شاخه های علوم انسانی، نه نشانه دانش بلکه بر عکس نشانه جهل انسانهاست؛انبوه سازیهایی که حاصل دست به قلم شدن بعضی انسانها بر اساس فهم ناقص و تلاش انسانهای دیگر برای اصلاح نظریه نادرست یا تکمیل نظریه ناقص دیگران و یا تکرار آنها با الفاظ متفاوت و یا سر هم بندی گفتارهای دیگران و ارائه آن با نام اثری جدید است.بنابراین کثرت کتاب و نشر ،به معنی تولید علم و محتوای نو نیست و با توجه به اینکه امروزه مدرک ملاک سطح علمی انسانها به شمار می آید ،پیدا کردن کسانی که علمشان فراتر از مدرکهای کاغذی است کاری بس دشوار است.

هنر شعر در " کم و گزیده گفتن چون دُر" و پرهیز از زیاده گویی و نیز تکرارهای مضمونی است. هنر به این نیست که برای انتقال یک مفهوم و معنا صد بیت قلمفرسایی کنیم بلکه به این است که بتوانیم صد بیت سخن را در یک بیت و حتی یک مصرع بگنجانیم.این مسئله نه در شعر که در نثر نیز حائز اهمیت است. گاه شاعری چون مولوی می نشیند و داستانی بلند در تفهیم حقیقت توکل می سازد ولی حافظ کل حقیقت توکل را در یک بیت سخن(تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش")به نحو رسا و کامل خلاصه می کند؛یا مثلا شاعر داستان بلندی از حکایت آهو در طویله خران می سازد تا وصف حال انسانهای عاقل را در میان جاهلان بیان نماید ولی شاعر دیگر همه این قلمفرساییها را تنها در یک مصرع خلاصه می کند :" روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم".

تکرارهای معنایی:

علاوه بر زیاده گویی،اگر تکرارهای مضمونی را نیز بخواهیم از دیوان یک شاعر و سراینده و حتی یک نویسنده حذف کنیم گاه گفتارهای آنها به نصف کاهش می یابد ،چه رسد به این که بخواهیم تکرارهای مضمونی معاصران را نسبت به گذشتگان حذف کنیم.ابیات زیر نمونه ای از این نوع بوده و یک مضمون و حقیقت با عبارات و بیان متفاوت ارائه شده است:

1-

جای آن است  که  خون   موج  زند  در دل لعل

زین  تغابن  که    خزف    می شکند   بازارش

***

پری  نهفته  رخ  و  دیو   در    کرشمه   حسن

بسوخت عقل زحیرت که این چه بوالعجبی است

***

اسب    تازی   شده    مجروح به   زیر   پالان

طوق   زرین  همه   در   گردن   خر   می بینم

***

آه   آه    از    دست  صرافان   گوهر  ناشناس

هر   زمان  خر  مهره  را  با زر برابر می کنند

***

همای    گو   مفکن     سایه     شرف    هرگز

در   آن    دیار   که   طوطی   کم از زغن باشد

2-

اگر تو زخم   زنی   به  که  دیگری  مرهم

اگر  تو  زهر دهی  به  که  دیگری  تریاک

***

یارب  این   آینه   حسن   چه  جوهر  دارد

که مغیلان  طریقش  گل  و  نسرین  منست

***

اگر  دشنام  فرمایی  و  گر نفرین دعا گویم

جواب تلخ  می زیبد  لب   لعل  شکر خا را

***

خار ار چه  جان  بکاهد گل عذر او بخواهد

سهل است تلخی می در جنب ذوق و مستی

3-

طراز  پیرهن  زرکشم   مبین   چون   شمع

که   سوزهاست   نهانی    درون    پیرهنم

***

چون لاله  می  مبین و  قدح  در  میان  کار

این داغ  بین  که  بر  دل  خونین  نهاده ایم

***

به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام

خون دل عکس  برون می دهد  از رخسارم

 

نویسنده: احمد ابراهیمی نژاد

آبان 1399

"نقل و برداشت ممنوع است".

 

 

  • احمد ابراهیمی نژاد