مدار اندیشه

مدار اندیشه
نویسنده:احمد ابراهیمی نژاد
دانش آموخته علوم دینی
اخطار:
مطالب و نوشتارهای این سایت ،کاملا شخصی و بدون هرگونه برداشت ازکتاب ،سایت و منبع دیگر بوده و تمامی حقوق آن متعلق به نویسنده است. هر نوع کپی برداری و برداشت از نوشتارهای این محموعه اکیدا ممنوع می باشد.


آخرین نظرات
  دلایل عدم استجابت:

خواسته های انسان از خدا مانند خواسته های یک  فرزند از پدرخویش است که بعضی را استجابت می کند وبعضی را به دلایلی نمی کند. عدم استجابت دعا یا مربوط به وجود مانع از سوی انسان(مانند عدم ظرفیت) یا وجود مانع از سوی خدا(مانند تکبر) و یا عدم مطابقت خواسته با سنت و قاعده خلقت است.

1- جزئی بودن خواسته:
بعضی خواسته ها در حدی نیستند که بتوان برای آنها بالاترین مقام وجود را به یاری و کمک طلبید.
 
2- گاه استجابت دعا  منوط به کسب رتبه و شانیت خاص است که ابتدا انسان باید آن شانیت را کسب کند و بعد مصداق و مطلوب را از خدا طلب نماید مانند قاعده "الطیبات للطیبین".
 
3-گاهی مورد دعا خلاف قانون ،نظام وسنت طبیعت و خلقت است؛ مانند دعای انسان سالخورده برای بازگشت به جوانی و زیبایی .نمونه قرآنی این نوع دعاخواسته بعضی انسانها در عالم برزخ است که خواهان بازگشت دوباره به دنیایند[رب ارجون لعلی اعملٌ صالحاَ فیما ترکتٌ].

4-گناهان و جرائم: 
عدم استجابت گاه تنبیهی است در برابر جرم و بدکاری(مخصوصا ظلم و حرام خوری). تکبر الهی نیز مانع از آن است که انجام خواسته بعضی انسانها، صحه نهادن بر اعمال آنان تصور شود.اقتضای این تنبیه و تکبر نه تنها عدم استجابت بلکه گاه استجابت دعا یا توکل به صورت عکس است.بنابراین استجابت ،بسته  به برتری اعمال خیر و نیک انسان بر اعمال بد اوست[وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ...] .
کسی که به مشکل و نیاز دیگران اعتنایی ندارد نباید منتظر گشایش مشکل خود از سوی خدا باشد و کسی که با دیگران به ظلم رفتار می کند چندان نباید چشم به راه رفتار همراه با انصاف و رحمت از جانب خداوند باشد.
اگرچه هر جرم و گناهی می تواند بهانه عدم استجابت قرار گیرد ولی این گونه نیست که هیچ گاه دعای گناهکار و بدکار به استجابت نرسد.
5-رها شدن انسان از تعلق و وابستگی:
گاهی اوقات چیزهایی که انسانها از خدا طلب می کنند نیاز نیست بلکه وابستگی ، تعلق و قید و بند است. صبر ،انسان را با شرایط موجود یکی کرده و کم کم تعلقات از دل او بیرون می رود .ارزش  رهایی و آزادی ازقید و بند یک  مطلوب  کمتر از رسیدن به خود آن مطلوب  نیست. پس گاه استجابت دیر هنگام یا عدم استجابت به منظور رها شدن انسان از تعلق و وابستگی به چیزی است که سعادت  و مصلحت و خیر او در رسیدن به آن نیست.
6- درخواست امر حرام یا مکروه .
7- دعا مربوط به  اموری است که از انجامش از عهده انسان خارج باشد نه چیزهایی که  تحققش به دست  تلاش و زحمت خود انسان است (مانند درخواست روزی یا طلب بهشت).بعضی بلاها و نحوستها نیز محصول اعمال بد خود انسانند؛ بنابراین دفع آنها بیش از آنکه وابسته به دعا باشد منوط به تغییر عملکرد خود انسانهاست.
8-وجود راهکار یا بهره نگرفتن از ابزارها:
 دعا بدون  استفاده از ابزارهای بیرونی برای انسان گشایشی ایجاد نمی کند؛ مانند بیماری که به جای جستن دوا و درمان ،  گوشه ای بنشیند و از خدا شفا خواهد.

همچنین آنجا که راهکار و چاره ای خاص برای انسان تعریف شده است دعا کارایی چندانی ندارد  ،مانند کسی  که از خدا برای رهایی از شر اذیت همسر خویش کمک خواهد ،در حالی که خداوند راهکاری به نام طلاق را برای او قرار داده و یا مانند کسی که از شر همسایه خود به خدا شکایت کند در حالی که می تواند به جای دیگر نقل مکان نماید ویا کسی که از ظلم دیگری نسبت به خود، خدا را به کمک فراخواند در حالی که راه او برای دادخواست  و دادگاه هموار است.
عقل نیز ابزار و راهنمایی درونی است که اگر انسان از آن بهره نبرد خداوند نیزتعهدی بر جبران خطا و اشتباه انسان ندارد
،مانند کسی که بدون مشورت و مطالعه تصمیمی گیرد که به ضرر منجر گردد یا کسی که بدون شاهد یا رسید به کسی قرض دهد و بعد با مشکل و انکار مواجه شود و یا کسی که بذل و بخشش و ولخرجی  زیاد نماید و به فقر و نداری گرفتار گردد.

 

9-عدم شکر نعمتهای موجود:
انسانی که به حق نعمت موجود آگاه نیست معمولا نسبت به نعمت جدید نیز حق شناس نخواهد بود . تا شکر نعمت گذشته  به جا آورده نشود نباید انتظار دریافت نعمت واستجابت جدید را داشت .عدم شکر نه تنها مانع نزول نعمت می شود بلکه گاه  نعمت سابق را نیز از کف بیرون می کند.

انتظار این است که اگر انسان شاکرانه با خداوند سخن نمی گوید طلبکارانه وآمرانه نیز دعا نکند.این شیوه درخواست کمک چندانی  به جلب استجابت  نمی کند هر چند که در این طلب و پرخاشگری ،حق با انسان باشد.

10-دعای احساسی یا سطحی :

هر چه دعا از درک وتعقل و نیز توجه و جدیت و عمق بیشتری بر خوردار باشد به توجه و استجابت نزدیکتر خواهد بود . دعا و خواسته اگر فقط  ورد و لقلقه زبان باشد وچندان از دل و درون ریشه نگیرد کارایی و تاثیری نیز به همراه نخواهد داشت و به گفته میشل دومنتی: «برای کشتی‌ای که عازم هیچ بندری نیست، باد موافق معنا ندارد».

بعضی عدم مصلحت را نیز جزو موانع استجابت ذکر نموده اند. ما می توانیم عدم مصلحت الهی را شبیه درخواست فرزند از پدر دانیم که در عین دوستی و محبت،  گاه انجام خواسته او را به مصلحت وی نمی داند.اگر خداوند در اجابت دعای یک بنده، چیزی به نام مصلحت را بهانه کند منفعت خود را در نیز ممکن است در آن لحاظ کرده باشد وشاید وجه منفعت و بهره وری الهی بیش از مصلحت شخصی بنده باشد. در عین حال بسیار کم پیش می آید که خداوند با آن همه مشغله شخصا در مصالح شخصی یک انسان ورود کند.
سب و لعن از نگاه  شریعت:
لعن ،دعای شر و منفی است و در وجه کلی امری ممنوع ومورد نهی  است.
 لعن کافر :
ممنوعیت لعن در مورد کافر و مشرک اعم از این است که  لعن ،نوعی باشد یا شخصی .دلیل این نهی آن است که قرآن هر نوع لعن یا ناسزا را موجب  تحریک و بر انگیخته شدن کفار علیه اعتقادات و باورهای خداپرستان بر شمرده ونه تنها از لعن کفار و مشرکین  بلکه از لعن بتهای آنان نیز نهی نموده است [ ولا تسبّوا الذین یدعون من دون اللهِ فیسبّواللهَ عدواً بغیرِ علمٍ ].
 
دلیل دوم آن است که حال انسانها و سر انجام کار ایشان برای هیچ کس معلوم نیست. بنابراین حال انسانها ملاک داوری نبوده و چه بسا انسانها که سرنوشتشان در پایان امر متفاوت شود.
 
البته لعن کافر مرتد به دلیل شدت شقاوت و کفر (86و87 آل عمران) و نیز کسی که در حال کفر از دنیا رفته (بقره 161) از ممنوعیت لعن برای عموم استثناء شده است ،ولی  در هر حال هیچ ضرورتی نیست که انسان خود را وارد در نزاعهای شخصی خدا با دیگران و لعن و نفرین کسانی نماید که ضرر و نفعی از آنها  به وی نمی رسد.
لعن کافر(در غیر دو مورد استثنا) تنها از شئون خداوند است و مربوط به جایی است که شدت کفرو شقاوت، عاقبت کار کافر را نزد خداوند معلوم ساخته است مانند لعن ابولهب در قرآن.
لعن ظالم :
 لعن  ظالم نیز در وجه کلی به دلیل معلوم نبودن سرنوشت انسان امری ممنوع است وبا توجه به آیات قرآن ،لعن ظالم  فقط  از شئون خدا وملائکه شمرده می شود  که  اولا مربوط به عدم توبه در دنیاست و ثانیا هیچ یک از این لعنها مربوط به فرد مورد اشاره خاصی نیست بلکه کلی و عامند .به عنوان مثال  لعن در  آیه"...ان لعنة الله علی القوم الظالمین"، که از زبان  ملائکه بیان شده  ، با توجه به جمله قبل از آیه ،مربوط به قیامت است ؛علاوه بر اینکه هر نوع ظلمی نیزدر این گونه آیات مراد نیست .
بنابراین جواز لعن جوازی عام  نبوده و اگر مبهم در این امر باشد مانند "ویلعنهم اللاعنون" یا" اولئک لهم اللعنة" باز اصل بر عدم جواز گذاشته می شود.
وقتی که لعن ظالم جایز نیست به نحو برتر، لعن فاسق نیز جایز نخواهد بود اعم از اینکه فسق ،آشکار باشد یا غیر آشکار ،تا جایی که بسیاری در مورد عدم جواز لعن مرتکبین و متجاهرین به کبائر، ادعای اجماع نموده اند.بنابراین اگر در بعضی احادیث، فاسقین خاصی مورد لعن قرار گرفته اند قطعا باید در سندیت و صدور چنین روایاتی شک نمود.علاوه بر این ،مجازات هر نوع ظلم و فسقی در دنیا و آخرت  مشخص و معین است ولعن نمودن یا ننمودن چیزی را عوض نمی کند.

بعضی فقها گفته اند که قتال با هر گروهی که جایز باشد لعنشان نیز جایز است .اما باید گفت که هیچ ربطی بین این دو مسئله نیست ، زیرا جنگ و دفاع  آنجا که واجب می شود-بر خلاف لعن- یک وظیفه دارای نتیجه برای جامعه است ؛حال آنکه سب ولعن نه ثوابی نصیب انسان می کند و نه حقی را باز می ستاند ودرعین حال موجب  تحریک بر سب  و توهین از سوی مقابل نیز می شود.

 

منع روایی :

حضرت علی (ع) در جنگ صفین چون شنید که گروهی از یاران او اصحاب معاویه را سب و لعن می کنند فرمود: «من خوش ندارم که شما سب کننده باشید اما اگر کرده‌های آنان را باز گویید و حالشان رامتذکر شوید نیک تر و پسندیده تر است». (1)  
لعن مظلوم نسبت به  ظالم  نیز دارای حد و حدود است. امام باقر(ع) می فرماید:«گاه مظلومی آن قدر ظالم را لعن می کند که زیادت آن لعن بر گردن مظلوم می آید وروز قیامت از او مطالبه می شود».(2) 
رسول اسلام حتی از لعن و سب شیطان نیز منع نموده ومی فرماید:«به شیطان دشنام ندهید بلکه از شر او به خدا پناه برید».(3) این در حالی است که ما در استعاذه (اعوذ بالله ...) نیز به وسیله خدا از شر شیطان طلب رهایی می کنیم چون خود ،در حد وتوانی نیستیم که بتوانیم خود را از شر او در امان قرار دهیم .
بعضی  برای جواز لعن در مورد ظالمین  به آیه" وقال الذین اتبعوا لو انّ لنا کرةً فنتبراُ منهم کما تبرءوا منا" استناد می کنند،اما این استدلال ، صحیح نیست  زیرا برائت غیر از  لعن است و علاوه بر این، صرف  نقل قول ، دلیل بر تایید قول  نیست.
استثناء:
در مورد لعن ظالم ، طایفه  شیعه لعنِ کشندگان نبی و وصی را جایز می داند، هر چند که در مقابل این قول، شخصیتی مانند غزالی ،در جواز لعن این گروه از ظالمان نیز منع و اشکال وارد نموده. در هر حال  در این مورد استثنا نیز ،ما نیستیم که این افراد را لعن می کنیم بلکه از خداوند طلب لعن می نماییم (اللهم العن...). بلی، برائت ونفرت از ناحیه ماست(برئت الی الله والیکم منهم ...) اما لعن از ناحیه خداست .پس ما در جایگاه لعن مستقیم نسبت به هیچ ظالمی  نبوده و باید این امر را از کسی که اهلیت آن را دارد طلب  نماییم ؛همان گونه که مثلا خداوند به بعضی انسانها در قرآن صفت کلب یا حمار یا انعام داده، ولی ما هرگز حق نداریم و نمی توانیم مانند خداوند این افراد را  با  الفاظ  و القاب گفته شده  مورد خطاب قرار دهیم  . پس هر کس در جایگاه هر نوع سخن و فعل و بیانی نیست واز آنجا که همه انسانها  در درجه ای از  ظلم وفسق قرار دارند پس ظالم و فاسق  نمی تواند مثل خود را لعن کند . بنابراین آنچه برای دیگران تکلیف و وظیفه تعریف می شود برائت از ظلم یا کفر است و نه لعن.

در مورد لعن ظالم ، هیچ استحبابی (حتی از سوی مظلوم نسبت به ظالم )در کار نیست وبحث فقط روی حرمت یا کراهت است .پس نیکوست که انسان به جای لعن انسانها هدایت آنها را از خداوند طلب نماید.

برائت و تبری غیر از لعن است:

برائت ونفرت و تبری از  فسق و شرک و کفر و ظلم امری پسندیده و جایز است  ولی سب ولعن ،خیر.در واقع می توان  دربرابر اهل ظلم یا کفر شعاری را انتخاب کرد که مفهوم آن انزجار باشد واین اشکال ندارد مانند شعار قرانی "انا بُرَآء ُمنکم" (که  شعار حضرت ابراهیم و یاران  او در برابر کفار بود) و یا شعاری را انتخاب کرد که لعن به فعل وصفت ناشایست تعلق گیرد و نه به شخص یا اشخاص .
 

 

نویسنده:احمد ابراهیمی نژاد

 

منبع: ندارد
پایان نگارش:اسفند1392

 

برداشت و کپی برداری ممنوع است.

 


1-نهج البلاغه خطبه 197.

2-کافی،ج2.

3- نهج الفصاحه.