الهی : شکر که زبان الکنم دادی ودل روان ،نه زبان روان ودل الکن.
الهی: نه کفایه دانستم نه درایه، نه مغنی دستگیرم شد نه هدایه. هدایتی ده که ما را مغنی در کفایت و درایت باشد.
الهی: توی شریف ازچه گشته ای حریف با من ضعیف .آب را چه نیاز به پتک و ذره را چه نیاز به ارّه و شاهباز را چه هوس به شکار مگس.
الهی: بهایمان ده وبهانه مان را بها،نه.
الهی: قطره ام به موجم رسان، ذره ام به فوجم رسان ، پستم به اوجم رسان.
الهی: عقل مضیق داده ای و توحید عریض؛نه از آن اوج و نه از این حضیض.
الهی: مثقالی مده که خرواری باز گیری.
الهی:بر بار امانت کمری ده و بر داده هایت ثمری .
الهی:بر داشته هایم رقص و سرور باید یا بر نداده هایت آه و نفور؟
الهی: شکر که آنچه از جیب ربودی ،بر عقل واندیشه فزودی.
الهی: در نیت لوجهک مانده ام که عمری است همه اکشن هایم را کات می دهی.
الهی: دیواری کوتاهتر از این دل ندیده ای که دیگران را بلا یک یک می دهی و او راپنج پنج.
الهی: زیاده نخواهیم حقمان را ده،راهمان نمی دهی جوابمان را ده.
الهی: خسته از بلای این قومیم که در این دیر نه می توان عاشق زیست ونه عاقل.
الهی: با ما به بانگ رحمت خطاب کن و بهشتت را بر ما ارزان حساب کن.
الهی:امروز ما گذشته آخرت ؛گذشته ها اگر گذشت فدای سرت.
الهی: بر عبد چلاق بار ما لایطاق منه واز بنده زار قوت سپهسالار انتظار مدار.
الهی: مهر سیاهی لشکری بر هستی ما مزن.
الهی:روا مدار که تشنه غریق آب باشد واز حسرت چشیدن به تاب.
الهی: ما را به بانگ و نهیب و حکم لهیب ،در چشم غریب خوار مدار.
الهی: آنسان بلا مده که اشتهای بهشتمان کور گردد.
الهی:روا مدار که تشنه غریق آب باشد واز حسرت چشیدن به تاب.
الهی: ما را به بانگ و نهیب و حکم لهیب ،در چشم غریب خوار مدار.
الهی: آنسان بلا مده که اشتهای بهشتمان کور گردد.
الهی: بر مسکین نه جای نظر است ،کاری کن که آن هنر است.
الهی: مپسند که دنیایمان ماتمکده باشد و عقبایمان آتشکده .
الهی: مپسند که دنیایمان ماتمکده باشد و عقبایمان آتشکده .
الهی:از تدین چه دم زنیم که فساد ما از دیانت ماست .
الهی:دنیای بی عذب و عقبای ذوالعذاب؟حکایت آش نخورده ودهان سوخته.
الهی:فساد خلق وعمل، محصول غربت روح با دنیای توست .
الهی: دیگران در اثبات ذات تو غوطه خورند ومن در اثبات وجود خویش.
الهی: آنجا که فقر اشد می دهی، گدای با ادب مطلب.
الهی:کبر و مکر عیان مدار که بر بندگان بد آموزی است.
الهی:نمک بر زخم مریض مریز که خود داغدار درد خویش است.
الهی:نمک بر زخم مریض مریز که خود داغدار درد خویش است.
الهی: تا چند ترس و استغفار.بر ما وقع عذر و دفاعی بگذار.
الهی: عزمم ده بر ترک خرفتی که هر که هالویی کرد هالویش گرفتی.
الهی: با دست پر دیده به دنیا گشوده ایم، مپسند که با دست تهی باز گردیم.
الهی: بندگان خسته و ناامید را با الطاف پنهان خویش سورپرایز کن.
الهی: از جرم آکنده ایم و از توبه درمانده؛بندگی عطا کن و درمان پاینده.
الهی: بندگان خویش را پا بست نعمت دان نه سرمست لذت.
الهی:فقیر درگاهم و بر سرّ تو آگاهم، حق السکوت می خواهم.