مدار اندیشه

مدار اندیشه
نویسنده:احمد ابراهیمی نژاد
دانش آموخته علوم دینی
اخطار:
مطالب و نوشتارهای این سایت ،کاملا شخصی و بدون هرگونه برداشت ازکتاب ،سایت و منبع دیگر بوده و تمامی حقوق آن متعلق به نویسنده است. هر نوع کپی برداری و برداشت از نوشتارهای این محموعه اکیدا ممنوع می باشد.


آخرین نظرات
عوامل شادی:
خوش بینی،ساده بینی و رضایت منشی، سه شرط مهم در ساختار شادی اند.شادی، هم وابسته به وجود امنیت بیرونی و هم درونی است.شادی زمانی به دست می آید که  انسان به همان اندازه که قدر نداشته های خود را می داند قدر داشته های خویش را نیز بداند و همان گونه که نداشته ها را می بیند داشته ها را نیز دیده و تنها نگاهش به نیمه خالی لیوان نباشد. داستایوفسکی می گوید :«انسانها همیشه عاشق شمردن مشکلاتشان هستند اما داشته ها و لذتهایشان را نمی شمارند».ژان پل سارتر نیز می گوید:«آن قدر که از دست دادن چیزی ما را افسرده می کند از داشتن همان چیز احساس خوشبختی نمی کنیم».
ما انسانها از آن جهت فاقد حس خوشبختی لازم هستیم که دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور میکنیم و از آن رو از زندگی ناخوشنودیم که همیشه نگاهمان به داشته های متفاوت دیگران است،درحالی که در نگاه دقیق ارزش داشته های خود ما نیز کم از دیگران نیست.
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور من از که کمتر است
تقریبا امری غیر ممکن است که همه چیز در زندگی دقیقا بر وفق مراد و آرزوی ما باشد ،اما با تکیه کردن بر داشته های دلخواه موجود می توان خللها یا نداشته های دیگر را به فراموشی سپرد؛اگر چه آن داشته ها، استعدادها و تواناییهای ما باشند.
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
هیچ خوشدل  نپسندد  که  تو محزون باشی
راز دیگر شادی آن است که نگاه و نگرش مردم به ما واقع بینانه باشد.اگر ما لبریز از غم باشیم اما دیگران شاد و خوشحالمان پندارند ،عاقل و خردمند باشیم و کودنمان دانند،دنیا بریده باشیم و جهان دارمان نامند ،پایمال شده یا تهی دست یا محروم باشیم اما پایمال گر و دارا و کامیابمان تصور کنند، انسانی بدبخت و بد اقبال و گرفتار در خشم خواهیم بود ،ولی اگر نگاه دیگران عکس این حالت یا دست کم همان نگاه واقعی باشد، انسانی خوشبختیم.
شادی به این است که انسان به جنب و جوشهای زندگی به چشم یک سرگرمی و تفریح نگاه کند،چرا که در نگاه واقع نیزی زندگی بیش از یک سرگرمی نیست.
شادترین انسانها کسانی اند که یا کم ترین و پایین ترین خواسته ها و آرمانها را داشته باشند (و همان داشته ها و دانسته های موجود را همه چیز دانند) ویا به نحو دلخواه به آرزوها و آرمانها و جایگاه مورد خواستشان در زمان مناسب خود دست یابند.انسانهایی که حق خود را بالاتر از جایگاه و بهره موجود می دانند هرگز نمی توانند افرادی شاد باشند. چینیها می گویند: "خوشبخت کسی نیست که ثروتش زیاد باشد،بلکه کسی است که خواسته هایش کم باشد". انسان یا باید پایین کوه را محل زندگی همیشگی قرار دهد  و یا  خود را به هر زحمت و رنج ممکن به قله رساند وگرنه با حبس شدن در میانه ناهموار راه،زندگی وشادی و زحمت انسان بر باد رفته و از هر دو  بهره  محروم خواهد بود.
همیشه،داشتن،لازمه شادی نیست بلکه گاه شادی در نداشتن بعضی چیزهاست. همچنین لازم نیست که انسان همه دنیا را صاحب شود تا به شادی و رضایت کامل دست یابد بلکه کافی است که از هر نوع نعمت یکی را به نحو دلخواه و کامل داشته باشد .
گلعذاری   ز  گلستان   جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
شادی،یا به تهی بودن از نیازمندی انسانی و یا به در بر کشیدن معشوقه آرزوست وگرنه همنشینی با گل و بلبل و سبزه نیز چیزی از افسردگی و ملالت انسان دلبسته و نیازمند نخواهد کاست.

باده و مطرب و می جمله مهیاست ولی

عیش بی  یار  مهیا  نبود  یار کجاست
تامین غرایز نیز شرط لازم دیگر در تحقق شادی اند ولی مهمتر از اصل لذت، تمرکز بر روی لذتهاست .
شادی به این است که باور کنیم بدون ثروت نیز می توان شادمان بود،بدون زیبایی نیز می توان دوست داشتنی بود ، بدون پست و مقام نیز می توان امیر و سروربود و بدون مدرک نیز می توان فرهیخته ودانا بود .راز شادی در این است که بدانیم ثروت حقیقی به داشته های درون است ونه داراییهای بیرون.
شاد بودن برای انسان جویای آن، نیاز به مواد انبوه و گران نداشته و هر چیزی می تواند بهانه شادی و فراموش کردن اندوه زندگی واقع شود .اصل،شاد بودن است و نه دلیل شاد بودن .مهم این است که به هر دلیل بی خود یا به جایی در بزم شادی نشینیم.حتی وصف عیش نیز می تواند نیمی از عیش باشد.

خدا را ای نصیحت گو حدیث ساغر و می  گو   
 که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمیگیرد

 
عوامل شادی عبارتند از:
1- سطح انتظارات  به جا و منطقی از دنیا و آدمیان:
 نمونه انتظارات عاقلانه و به جا ،دل نبستن زیاده بر عهد و وفای روزگار و انسانهاست .
- مجودرستی  عهد  از جهان  سست  نهاد          
که این  عجوزه عروس  هزار  داماد  است
- محروم  اگر  شدم  زسر کوی او  چه شد
از گلشن   زمانه   که     بوی   وفا   شنید
- وفا مجوی ز کس  ور سخن  نمی شنوی
به  هرزه  در پی سیمرغ  و کیمیا می باش
طلب وصل و عیش همیشگی  و درپی گل و گلزار بی خاربودن نیز از خواسته های زیاده خواهانه بعضی انسانهاست. شکسپیر می گوید:«غمناکترین لحظات زندگی را از کسی تجربه می کنی که شیرین ترین خاطرات زندگی را با وی داشته ای».
کس عسل بی نیش از این دکان نخورد
کس رطب بی خار از این  بستان نچید
 جهان بازار سود و زیان است ،پس کسی که جز سود از دنیا انتظار نداشته باشد خود را به سوی دنیایی پر از رنج  هدایت نموده،آنگونه که انتظار به تحقق رسیدن  همه آرزوها و خواستنیها نیز انتظاری جاهلانه است .
فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست         
آب    خَضَر    نصیبه    اسکندر    آمدی
زندگی نمی تواند که بدون تلاش و سختی باشد ولی لازمه تلاش و سختی شاد نبودن و اندوه خوردن نیست. واقع بینی حکم می کند که بهتر است قبل از هر ثروتی، کمبودی و قبل از هر آسایشی،سختی و زحمتی و قبل از هر نعمتی،تکمیل ظرفیتی و قبل از هر امنیتی، تلاطمی موجود باشد تا قدر و لذت داشته ها و داراییها ،ده چندان گشته و حکمت انسان کامل شود.شادی ها همیشگی نیستند تا انسان مغرور وغافل نگردد وغم ها نیز پایدار نیستند تا نا امید وخسته نشود .دنیای ما دنیای تضادهاست ؛فقر در کنار ثروت،ناامیدی در کنار امید ،غم در کنار شادی ،سختی در کنار آسانی ،درد در کنار لذت ،بیماری در کنار سلامتی، و جوانی در کنار پیری  قرار گرفته تا انسان درتلاطم این تضادها ساخته و پرورده گردد. البته ممنوعیتها و محرومیتها تا حدی می توانند رشد آفرین باشند ولی اگر از حد تحمل انسان بگذرند موجب تباهی ،شورش و طغیان خواهند شد.

 

2- اعتماد به نفس و ایمان :

 

 دو دلی ، استرس ،ناامیدی  وافسردگی  ریشه در ضعف اعتماد به نفس یا نداشتن هدف مشخص یا نبود ایمان و عشق به زندگی و هدف  دارد.

 

3- اعتدال گرایی  :

 

افراط و تفریط و نرفتن  و زیاده رفتن، هر دو از موانع شادی و رضایت مندی اند. اعتدال در تفکر وبینش، اعتدال در کردار و عمل را به همراه دارد .انسانهایی که میانه روی را تجربه نکرده اند اگر به بالاترین مراتب سلوک نیز رسند باز مجبور خواهند بود به نقطه اول باز گشته و راه اعتدال را درک و تجربه کنند. در میانه روی است که روح وروان انسان به آرامش و شادی واقعی رسیده وعقل انسان شرایط کمال و رشد و درک بالاتر را پیدا می کند.

 

4- دانایی و جهل منطبق بر شادی :

 

فتح هر قله از قله های فهم و دانایی برای انسان حس پیروزی و شادی به ارمغان می آورد. درعین حال، شادی در گرو بی خبری انسان نسبت به بعضی حقایق نیز هست.خوشبخت کسی است که دانایی و بی خبری اش درست موافق در جهت شادی باشد.
عقل زاینده شادی است اگر از همان ابتدای زندگی همنشین انسان باشد  و جهل نیز باعث شادی است اگر انسان تا آخر عمر جاهل و احمق باقی ماند ،چرا که  دیر عاقل شدن  درد آورتر است تا هرگز عاقل نشدن.همان گونه که جهل و نادانی ،زاینده خطا ،پشیمانی و اندوه است آگاهی و باز شدن بیش از حد چشم انسان به روی حقایق نیز دردآور است وبه گفته مارون :«زیاد عاقل بودن نیز کار عاقلانه ای نیست». عقل و آگاهی کامل و برتر زمانی خوب است که یا انسان در میان جامعه آرمانی و مطلوب خود زندگی کند یا بتواند جامعه موجود را تغییر دهد یا دست کم  کار واثری بزرگ و جهانگیر از عقل و اندیشه والای خود بر جای گذارد وگرنه این عقل و فهم برای انسان چیزی جز رنج و درد بیهوده نخواهد بود.
دفتر دانش ما جمله بشویید  به می              
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود

عقل برتر در شرایط خود می تواند با شادی والا همنشین باشد اما تفکر والا با شادی مطلوب چندان سازگار نیست.
5-دور بودن از رذائل اخلاقی یا روحی متضاد با شادی،که عبارتند از: تعصب،حساسیت زیاده ،حرص و آز، وسواس،کینه،رشک ،تعلق ووابستگی(به ویژه عشق انسانی).
شادی برتر وابسته به این است که انسان  در  نهایت  ممکن از رذائل  به دور باشد و به  فضائل نیز در حد مطلوب آراسته باشد و نه در حد عالی.

 

6- بهره  جنسی :

 

از شروط شادی، برخورداری از بهره جنسی و مطابقت درصد نیاز با عرضه است.عدم پاسخگویی لازم به هر غریزه ،تعادل  روح و روان را به هم می زند.داشتن شریک جنسی(یا جنسی و عاطفی) از آغاز سن نیاز نیز شرطی مهم در تحقق شادی و آرامش است.لذت شرط کافی در تحقق شادی نیست اما شرط ضروری و لازم است.
البته خوشبخت کسی است که همه نیازها در وقت و زمان مناسب و قابل پاسخ به سراغ او آیند و گرنه خواستنیها نیز در خارج از زمان اوج نیاز به دست خواهند آمد.
7- انطباق استحقاق و استعداد با جایگاه، و همخوانی نتیجه و بهره با رنج و صبر :
رضایت در گرو آن است که یا داشته ها و جایگاه انسان جفت و مطابق بر استعدادها و خواسته ها و استحقاق او باشد و یا استعدادها و خواسته هایش  منطبق بر داشته هایش . یا مزد انسان باید مساوی با رنج و زحمت وی باشد یا رنج و زحمت او مساوی با مزد و نتیجه؛ نه آنکه رنج و اندوه عمر انسان ده برابر دیگران و دریافتی او یک دهم آنان باشد. رسیدن به کمتر از حق ،شورش و خشم می آفریند آنگونه که اگر انسان بیش از ظرفیت و استعدادش نیز صاحب چیزی شود مغرور و خودباور می گردد .

 

8- فعالیت و سرگرمی:

 

غصه ها زمانی فرصت حمله به ما را دارند که ما را تنها و بیکار ببینند.کار و شغل خود بهترین سرگرمی زندگی است و در کنار آن کارهایی مانند دنبال کردن همیشگی یک رمان یا کتابی تاریخی ،دنبال کردن سریالی دوست داشتنی ، رفتن به سینما، همبازی شدن با کودکان و غیره،می توانند بهترین سرگرمی به شمار آیند.
9- پیوندها و دوستیها:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت    
باقی  همه    بی   حاصلی   و بی خبری بود
داشتن دوست و همرازی که بتواند تکیه گاهی آرامبخش و شنونده ای دلسوز برای حرفهای درون ما باشد یک دارایی ارزشمند است به ویژه اگر هم طبع انسان،همدرد او نیز باشد زیرا آنجا که درد،مشترک و همگانی باشد تحملش برای انسان بسیار آسانتر خواهد بود. شکسپیرمی گوید: «هیچگاه به اندازه زمانی که به یاد دوستان خوبم می افتم شاد نمی شوم».
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که  کیمیای سعادت رفیق  بود رفیق
البته برای شاد زندگی کردن به همان اندازه که لازم است ارتباط انسان با افراد هم طبع و همدل ریشه دار باشد به همان اندازه نیز باید ارتباط با افراد غیر همجنس که زندگی ایشان  از اساس با ما متفاوت یا نوع فکر و برخورد و رفتار آنها نسبت به ما آزار دهنده  و رنجشان بیش از بهره شان است به پایین ترین سطح ممکن رسد .نداشتن دوست و همنشین در زندگی بهتر از داشتن همنشین ناساز و ناهمخوان است ، زیرا برای روح چیزی آزار دهنده تر از صحبت ناجنس نیست. انسانها  در آخر کار همانند که در اول کارند؛ پس به جای اینکه  به انتظار اصلاح رفتار دیگران نسبت به خود یا تغییر خویشتن بنشینیم باید قاطعانه بر قطع یا کم کردن دائمی بعضی رابطه ها همت گماشت . زندگی زناشویی نیز چنین است و هر زمان که دو طرف ،معتقد بر نبود  تفاهم لازم و توان همراهی با یکدیگر باشند بهتر است که همانجا رشته زندگی را قیچی کرده و بی جهت به انتظار معجزه ننشسته و  خود را خسته و درمانده یکدیگر نکنند.
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است      
که   از   مصاحب  نا جنس   احتراز  کنید
10 - دوری از گناه و جرم :
گاه رنج وجدان حاصل از بعضی کردارها می تواند تا همیشه دامنگیر انسان شود. انسان شاد کسی است که کارنامه زندگی اش از هر نوع ظلم ، حق کشی و حق خوری پاک باشد.روح آلوده نیز مانند جسم و محیط آلوده، مانع نشاط و شادی است.

 

11- مطابق بودن طبع و تفکرات انسان با جامعه پیرامون :

 

 تنهایی فکری ،دردی جانکاه است وهر چه انسان با منش و اندیشه جامعه پیرامون خود فاصله بیشتری داشته باشد تنهاتر و افسرده تر خواهد شد.بنابراین شرط شادی ،پرواز هم جنس با هم جنس است. انسان جاهل در محیط جهل و در میان انسانهای شبیه خود  و انسان عاقل نیز در جامعه عاقل و همسان با خود می تواند شاد باشد، آنچنانکه زندگی پای بندان به  اخلاق و راستی در جامعه بی اخلاق  نیز چیزی جز سوز و رنج نیست . بدترین نوع شکنجه ای که خدا می تواند بر یک انسان روا دارد آفرینش او در بالاترین حد عقل و در میان نادان ترین انسانهاست،جامعه ای که عاقل همه چیز را در آن ناقص و خراب می بیند و جاهل، آباد و کامل.
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم     
با    کافران   چه   کارت   گر بت نمی پرستی
12- انتخاب  شغل و رشته علمی مطابق  با استعداد و علاقه .
13-حس مفید بودن .
14- استفاده از فرصت ها :
از دست دادن فرصتها از دست دادن زندگی است.شادی و رضایت مندی به این است که  انسان  وظایف زندگی  را در زمان مربوط به خود به انجام رسانیده و با عرف و زمانه همراه و هم مسیر باشد  و به مطلوبات و خواسته های  اصلی  زندگی نیز در اوج گرمی و نیاز خود برسد.
15-دور بودن از واقع بینی صرف:
واقع بینی و رئالیسم گرایی خالص با شادی برتر همخوان نیست. برای شادی مطلوب باید تا حدی چاشنی خیال محوری، توهم  گرایی و حتی خرافه  نیز در زندگی وجود داشته باشد.
16-نظم و نظام فکری:

یکی از شروط شادی ،ساده نمودن ورق از نقش پراکنده است. سرگردانی و پراکندگی ذهن و نداشتن فرمولی ساده و ثابت در مسیر زندگی و عدم فهم دقیق اصل و فرعها، از موانع شادی و آرامش به شمار می آید.
17-شادی رساندن:
از شروط شاد بودن، شادی رساندن است. هرگز کسی نمی تواند شادی را در حبس کردن داشته ها و نعمتها و لذتها برای خود، جستجو کند .هرعمل خیری به سوی خود انسان و گاه قوی تر از اصل آن در قالب شادی و رضایت برخواهد گشت. اسراف تنها درهدر دادن بیهوده نعمتها نیست بلکه در حبس کردن آنها نیز هست چه آنکه آن دارایی ،ثروت باشد یا بهره فکری یا عاطفی یا جنسی  و غیره  .
18-تکیه گاه عاطفی:
داشتن پشتوانه آرام بخش عاطفی و کسی که با توجه،مراقبت و دلسوزی خود گرما بخش روح و روان  ما باشد نیاز و نعمتی بزرگ در زندگی  است و هیچ آفریده ای نیز بهتر از زن نمی تواند پاسخگوی این نیاز مهم به عنوان مادر ،خواهر، دختر یا همسر باشد.
19- آزادی:
یکی از پایه های تحقق شادی ، آزادی است .هر چه جامعه ای از قید تابوها و قبح بینیها و تار و پودهای عقیدتی و تعصبی رهاتر و آزادتر باشد جامعه ای شادتر خواهد بود. از این روست که جوامع مذهبی به دلیل انبوهی تابوها،تقیدات و غل و زنجیرهای دست و پاگیر شرعی ،از سطح شادی پایین تری برخوردارند و جامعه ای که سطح شادیش پایین باشد سطح اخلاقی اش نیز پایین خواهد بود.
آزادی،هم در رها بودن از تعصبات عقیدتی درونی و هم بندها و محدویتهای بیرونی است.هر چه موانع بیشتری بر سر راه تخلیه لذت و شادی یک جامعه ایجاد شود مشکلات روحی و روانی آن جامعه نیز به سطح بالاتری خواهد رسید.

 

20- آزادگی و بی تعلق بودن :

حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربی است     
عاشق دردی کش اندر بند مال و  جاه نیست

 

شاد بودن وابسته  به گدا یا شاه بودن نیست بلکه به  رهایی از آرزوهای بلند و تعلقات پیچیده و گرفتاریهای تحمیل نموده بر خود است .در کشور آزادگی است که گدایی رشک سلطانی است  و درویشی ، آرزوی شاه و امیر.

 

که برد  به   نزد   شاهان   ز من  گدا  پیامی    
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

شادی و غم واقعی به ثروت و فقر نیست بلکه به وابستگی یا آزادگی است. انسان برای شاد بودن  باید ترکیبی از دنیای بزرگسالی و کودکی و آمیزه ای از تقید و درویش منشی باشد.
در این بازاراگر سود است با درویش خرسند است   
خدایا   منعمم  گردان   به  درویشی   و  خرسندی
 
ملک آزادگی ،تاج جواهر نشان، و عافیت تخت سلطنتی است که برای به دست آوردن آن نیاز به هیچ جنگ و پیکار و زحمت و رنجی  نیست.
ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته ایم       
ما تخت سلطنت نه  به بازو نهاده ایم

بنابراین شادی واقعی نه نزد جویندگان مال و مقام ،بلکه نزد رهروان آزادگی و کمال  وجویندگان عافیت است .

کمند   صید     بهرامی   بیفکن    جام   جم     بردار         

 که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

حال، قضاوت با انسان است که از این دو، کدام یک را پسندیده تر و پرسودتر داند،"سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و تخت " یا " درویش و امن خاطر و کنج قلندری".
 تقویت شادابی:
تقویت شادابی به تقویت شادی نیز کمک می کند .عوامل مهم شادابی آفرین عبارتند از: نظم و انضباط ، پاکیزگی ونظافت ، ایجاد تنوعات در محیط زندگی و ترک یکنواختی  ،کم خوردن، ورزش ،پیاده روی، سحرخیزی ،انس با موسیقی ،استفاده از رنگهای محیطی شاد و پوششهای دلپسند ،مسافرت،گردش وطبیعت گردی.
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی 
به گلزار آی  کز بلبل سخن  گفتن بیاموزی

رابطه عقلانیت و شادی:

زندگی شاد از اندیشه ها و رفتارهای عاقلانه و هوشمندانه ریشه می گیرد و غنیمت دانستن فرصت لذت و عیش و رها بودن از قید و بندهای زاهدانه از برترین نشانه های عقل و هوشمندی است.
فرصت شمر طریقه  رندی که  این  نشان         
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

بعضی چنان به فرصت کام و لذت امروز خود  پشت پا می زنند که گویا بخت و دولت ،فرصتی همیشگی است، در حالی که در نهایت، هم امروز را از دست می دهند و هم فردا را ،واگر فردا نیز به چیزی رسند دیگر دیر وحسرت زاست .
هر وقت  خوش که دست دهد مغتنم  شمار
کس را وقوف نیست که انجام  کار چیست

انسان نادان همواره  دل خویش را به کام  آینده ای امیدوار می سازد که علاوه بر اینکه تضمینی در رسیدن  بدان نیست ،فرصت  کام و سرور امروز را نیز بر باد می دهد.

حافظا تکیه برایام چو سهو است  و خطا       

من چرا  عشرت  امروز  به  فردا  فکنم

بنابراین درس و نتیجه ای که پایان زندگی نصیب نادان می گردد برای دانا وزیرک از ابتدا ی زندگی آشکار و مورد عمل است.
بوسیدن   لب  یار  اول  ز دست مگذار            
کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
بعضی انسانها در حالی شادی را فدای خیلی چیزها می کنند که نمی دانند بزرگترین دارایی و گنج ایشان همان شادی است، و در حالی بر چیزهای فانی رنج می خورند که ارزش وجود ایشان بر آنچه بر آن اندوه می ورزند بسیار برتر است. این انسانها غم همه چیز را می خورند جز غم غم خوردن و از پا درآوردن خویش را.

پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار   

غمخوار خویش  باش غم روزگارچیست

بنابراین همان گونه که  انسان دانا پول  خود را خرج چیزهای  پوچ و بی ارزش نمی کند حاضر نیست که عمر و وقت خود را خرج هر غصه فانی و بی سرو پا نماید.

تا کی غم    دنیای   دنی   ای   دل   دانا   

حیف است زخوبی که شود عاشق زشتی

 

 

جهل با  محدود نگری و عقل با وسعت نگری همنشین است .انسان وسعت نگر به فنای بوده ها و داشته ها آگاه است ؛پس نه خود را به حرص به دست آوردن یا اندوه از دست رفتن در می افکند و نه به مشغول شدن به قصه ها و جنجالهای بیهوده و بی ثمر روزگار .

ز   دست   شاهد  نازک عذار  عیسی دم            

شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود

عبرت پذیری عاقل از سرنوشت و  سرگذشت گذشتگان مانع از باد هوا پیمودن او و گام نهادن در جای پای  جویندگان جاه و مال و مقام  است.

جایی که  تخت و    مسند    جم    می رود     بر باد      

 گر    غم   خوریم    خوش    نبود به که می خوریم

انسان عاقل برای رسیدن به هر مطلوب و آرزویی ،تلاش معمول خود را می کند اما خود را تباه نمی کند زیرا ارزش آرامش و شادی خود را بالاتر و گرانتر از هر مطلوبی می داند.

 

انسان دانا عشرت نقد امروز را به  فردا نمی افکند و خود را به وعده و نسیه نامعلوم زمان فریب نمی دهد.

زمان       خوش      دلی        دریاب       دریاب

که    دائم     در    صدف         گوهر        نباشد

غنیمت    دان    و     می     خور    در    گلستان

که     گل       تا      هفته         دیگر       نباشد

 

عاقل نه تنها از فرصت عیش امروز نهایت بهره را  می برد بلکه برای روز مبادا نیز ره توشه ای گران  از گرمای عیش و عشق برای خود بر می گیرد.
ذخیره ای  بنه از رنگ و  بوی  فصل   بهار   

که  می رسند  ز  پی  رهزنان   بهمن و دی

عقل ، انسان را نه  به رزم با اندوه و غم برجان افتاده، بلکه به وجوب دفع ضرر محتمل ودرمان واقعه قبل از وقوع آن سفارش می کند(چون نقش غم زدور ببینی شراب خواه).در همه جا فرار ،شکست معنا می گیرد اما فرار از غم ،چیرگی و پیروزی است.

سلطان  غم  هر آنچه  تواند ، بگو بکن         

من برده ام به باده  فروشان  پناه از او

آفریش محصول هوس گذرای خداست. انسان دانا خود را نفله  روزگار و آفرینشی نمی کند که خود نابود شدنی و  تباه گشتنی است .خردمند کسی است که پیش از آنکه مرگ دارایی و داشته های او را بازگیرد او خود داشته های خویش را صرف شادی و صفا و عیش می کند .جیم هریسون می گوید: «هر چه داری به پای زندگی بریز تا مرگ نتواند چیزی را با خود ببرد».
پنج روزی که در این   مرحله   مهلت   داری        
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

انسان عاقل خوشبختی خود را وابسته و محدود به یک راه و مسیر نمی کند.او همیشه گزینه های زیادی روی میز زندگی دارد که اگر در یک راه با شکست و مانع مواجه گردید دهها راه خوشبختی دیگر به رویش باز باشد؛بنابراین چنین انسانی هیچ گاه حسی به نام  بن بست را در زندگی  تجربه نمی کند.
عاقل کسی است که از گذشته درس گیرد ،حال را بسازد و به آینده نیم نگاهی داشته باشد.شادی زمانی به دست می آید که انسان نه در گذشته پر حسرت زندگی کند و نه در آینده پر از نگرانی. بنابراین از گذشته باید پند گرفت ،به آینده باید خوش بین بود و در حال باید زندگی کرد.نادان ترین افراد کسانی اند که با زندگی دائم در خاطرات گذشته، زمان حال خود را نیز تباه و خراب می کنند.

انسان دانا همیشه  حق را گرفتنی می داند. او به دنیا بد بین تر از آن است که به انتظار پرداخت حق شادی خود از سوی او بنشیند؛پس خود به چاره کار خویش حرکت و اقدام می کند.

نقد   بازار   جهان   بنگر   و   آزار   جهان

گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
انسان عاقل تا زمانی که حال واقعی جهان و رازهای نهان بر او معلوم نگشته ،جام شراب و عیش را بر زمین نمی نهد و ریسک بالای غم و نگرانی را برخود تحمیل نمی کند.

خوش تر از فکر می و جام چه خواهد بودن
تا  ببینم   که   سرانجام    چه  خواهد بودن

 

رابطه مذهب و شادی :

اگر اعتقادات ماورایی انسان امری خلاصه و محدود به کلیت وجود خدا و جهان پس از مرگ  باشد این امر خود عامل آرامش است ولی اگر اعتقادات و قید و بندهای شرعی به حد فزاینده رسند بی شک  دست و پاگیر شادی انسان خواهند بود.

تسبیح   و  خرقه   لذت  مستی  نبخشدت        

همت در این عمل طلب از می فروش  کن

در این میان ،بیشتر از آنکه سخن از شرع و مذهب باشد از شیوخ وزهّاد خشک مذهب و چنبره زده بر دنیای مردم است که همواره جامعه را در جهل خویش با خود همراه کرده و چون به دلیل  نادانی، خویشتن را از لذائذ و شادی ها محروم ساخته و رسیدن  به بهشت را در معنویت خشک وچشش دائم ماتم و اندوه تعریف نموده اند به ناچار دیدن شادی و سرور جامعه همواره بر دل ایشان داغ حسرت و رشک نشانده و نه تنها همیشه در مقابل رشد عقلانیت جامعه ایستاده اند بلکه جلوی نشاط و شادی آن را نیز سد نموده اند .اما  از نظر انسان عارف هیچ منافاتی در جمع  لذت و شادی دنیا و عقبی در حد  کامل آن نبوده  و وعده  بهشت دلیل بر کم گذاشتن در  سور و سرور دنیوی به شمار نیامده وهیچ یک نیز جای دیگری را پر نمی کند ،آنچنان که مزه کباب نیمروز، لذت نان و پنیر چاشت را نخواهد داشت .پائلو کوئلیو:می گوید«ملتی که شادیهایشان را در مقابل بهشت می فروشند قابل احترام نیستند بلکه قابل ترحمند».

صوفی گلی  بچین  و مرقع  به  خار بخش         

وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش 
طامات و شطح   در  ره  آهنگ  چنگ  نه      
تسبیح و طیلسان به می  و  میگسار بخش

 

 
نویسنده: احمد ابراهیمی نژاد
پایان نگارش:اردیبهشت 1398
برداشت ،اکیداً ممنوع است.
 
 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی